توضیحات
. آری شعری که تاروپودش را شکنجه وافتخار یک شاعر مغرور در پای دیوارهای بلند زندان و در زیر نگاه های وحشی دژخیم بافته است زیبایی و شرفی را داراست که اشعاری که معمولا در پای منقل وافور وپشت میز یک مشروب فروشی نطفه اش بسته می شود همواره ازآن محروم است. سرگذشت مردی از غفار ،تندبادی که در میان قبیله ای طغیان کرد و در صحرای خلوتی فرو نشست.نام اصلی او "جندب جناده"،کنیه ی وی "ابوذر" و از قبیله ی غفار.برادرش انیس و مادرش رمله بود. با دیدن پیامبر احساس کرد عطشش رفع شده و در تیرگی قلبش سپیده دمی از آفتاب ایمان دمیده است. ابوذر وقایع دوران خلفا را می دید و دیگر طاقت تحمل این اوضاع را نداشت و در برابر عثمان به قیام برخاست و در این راه هم کشته و شهید شد.(در صحرای ربذه) پاسکال می گوید:‹ دل دلایلی دارد که عقل را به آن دسترسی نیست و به وجود خدا دل گواهی می دهد نه عقل،و ایمان از این راه به دست می آید.› ابوذر هم چنانکه پاسکال معتقد است،خدا را از راه دل شناخته و سه سال پیش از آنکه پیغمبر را ملاقات کند پرستش کرده است. ابوذر:ای معاویه!اگر این کاخ را از پول خود می سازی اسراف است و اگر از پول مردم خیانت. ای عثمان ! گدایان را تو گدا کردی و ثروتمندان را تو ثروتمند ساختی. ابوذر در تمام جنگ های بعد از خندق با پیغمبر شرکت می کرد.در جنگ بنی لحیان و ذی قرد با پیغمبر شمشیر زد و در سال ششم هجری پیغمبر برای جنگ بنی مصطلق بیرون رفت و ابوذر رادر مدینه جانشین خود ساخت.او با ام ذر که یکی از اصحاب پیغمبر بود ازدواج کرد و پس از ازدواج زندگی در کنار اصحاب صفه را ترک گفته و برای سکونتش در خارج مدینه بر روی تلّی خیمه ی کوچکی زد مناظره ی ابوذر و پیامبر(ص): نماز چیست؟ بهترین قانون است،چه زیاد برگزار شود چه کم. برترین اعمال کدام است؟ ایمان به خداوند بزرگ و جهاد در راه او. کدامیک از مؤمنین مسلمان تر است؟کسیکه مردم از دست و زبانش ایمن باشند. کدام بخشش بهتر است؟بخشش مرد کم بضاعتی که از دسترنج خود به فقیر کمک کند. بر دانشم بیفزای؟- قرآن بخوان ، با خواندن قرآن ترا در زمین نوری است و در زمین یادی. از خنده ی بسیار بپرهیز که دلت را می میراند و روشنی چهره ات را می برد. جز در خیر خاموش باش زیرا سکوت شیطان را از تو می گریزاند ودر دینت تو را یاری می کند. حق را بگو اگر چه تلخ باشد. آنچه را می دانی که در خود داری بر دیگران عیب مگیر.نسبت به کاری که خود نیز مرتکب شده ای مردم را سرزنش مکن. ای ابوذر ! هیچ خردی چون تدبیر و هیچ پارسایی چون خودداری و هیچ نیکویی چون نیکخویی نیست.