مرگ فروشنده Death of a Salesman
- نوع فایل : کتاب
- زبان : فارسی
- نویسنده : آرتور میلر
- مترجم : ع.نوریان
- چاپ و سال / کشور: چاپ دوم ۱۳۸۳
- تعداد صفحه : 213
توضیحات
اگر بتوان دو دلیل برای شهرت آرتور میلر (۱۹۱۵ـ۲۰۰۵) بیان کرد یکی از آنها ازدواجاش با «مریلین مونرو» (مشهورترین زن ایالات متحده در آن سالها) است و دیگری نمایشنامهی «مرگ فروشنده!» این امریکایی نامدار در بروکلین بزرگ شد و از همان سالهای جوانی در دانشگاه میشیگان استعداد تئاتری خود را به نمایش گذاشت. میلر نمایشنامهها و نوولهای زیادی نوشته است که از بین آنها میتوان به این آثار اشاره کرد: «همهی پسران من،» «نگاهی از روی پل،» «پس از سقوط،» «ارزش،» «خاطرات دو دوشنبه،» «حادثهی درویشی،» «ارکستر زنان آشویتس،» «ناجورها،» و «پس از پاییز.»
«مرگ فروشنده» از مشهورترین آثار هنری قرن بیستم امریکاست و هر کس در جستوجوی قلههای تئاتر و ادبیات ایالات متحده باشد، نمیتواند بیتفاوت از کنار این نمایش بگذرد؛ گو اینکه مضمون و درونمایهی آن، با توجه به تکرار فراوان در فیلمها و کتابهای مختلف و زایل شدن موضوعیت آن، شاید باب طبع خوانندهی امروزی نباشد. «مرگ فروشنده» را باید در ظرف زمانهی خودش دید و سنجید، یعنی سالهای ۱۹۴۰ و اندکی پس از بحران بزرگ اقتصادی در امریکا.
«مرگ فروشنده» نمایشنامهایست در سه پرده، اما درواقع پردهها در آن بیمعنا هستند. دیواری بین اتاقها و صحنهها و حال و گذشته وجود ندارد و مدام با فلشبک و تغییر زمان و مکان مواجهایم. حتا رویا و خیال هم تفکیکناپذیرند. البته میلر به سبک رئالیستیاش پایبند است، اما کاراکتر اصلی نمایش، ویلی لومان، چنان در چنگال گذشته و فرصتهای ازدسترفتهاش اسیر است که مدام غرقهی رویاهای بیداری (Day Dreams) میشود.
ویلی لومان بازاریاب دورهگردیست که برای یک شرکت در نیویورک کار میکند و تمام عمرش را در سفر بوده تا بتواند محصولات شرکت را به خریداران در ایالتهای مختلف بفروشد. او حالا ۶۳ سال دارد و دیگر نمیتواند مثل سابق سفر و فروشندهگی کند. اکنون ۳۶ سال از روزی که کار برای شرکت واگنر را آغاز کرد میگذرد. واگنر پیر مرده و پسرش هوارد زمام امور را در دست گرفته است. این آغاز شوربختیهای ویلی نیست، اما اوج آن است. واگنر جوان ابتدا حقوق ثابت ویلی لومان را قطع میکند و به او فقط پورسانت میدهد و سپس، اندکی بعد، او را اخراج میکند.
پسران ویلی هم وضعشان چندان تعریفی ندارد و او آرزوهایی را که برای آنها داشته بربادرفته میبیند. ویلی در خیالاتاش روزهای خوش گذشته را مرور میکند و افسوس میخورد که چرا موفقیتهای خودش و خانوادهاش متوقف شده است. او بارها تلاش میکند که اوضاع را سر و سامان بدهد و بارها هم تصمیم میگیرد خودکشی کند. درواقع، بین امید و حرمان در نوسان است و نمیخواهد بپذیرد هیچ راهی برای گریز از جهنمی که در آن گرفتار آمده ندارد. سرانجام، به این نتیجه میرسد که برای خلاص کردن زن و فرزنداناش از نکبت، هر جور شده، باید خودش را بکشد تا غرامت ۲۰ هزار دلاری بیمه به خانوادهاش برسد.
میلر تصویری از کاراکترها آفریده که خواننده آنها را در مقام «قربانی» میبینید. لومانها نیرومند و بااراده و مستعد و سختکوشاند، اما در بستر جامعه فقط پول است که اهمیت دارد و هر قابلیت و لیاقتی باید با آن گره بخورد، وگرنه محکوم به نابودیست. کاراکترها سعی دارند وضعیتشان را تغییر دهند، اما هر چه میزنند به در بسته میخورد. گویی میلر میخواهد بگوید تفاوتی نمیکند که هستی و چه اراده میکنی، در نظام سرمایهداری نمیتوانی کاری از پیش ببری و گامی رو به جلو برداری، تو محکوم هستی به کارگر بودن و خدمت رساندن، همین و بس.
«مرگ فروشنده» مرثیهایست بر مرگ انسان در نظام سرمایهداری و تبدیل او به کالایی مصرفی. در این نظام انسان به یک شی تقلیل یافته است و صرفن تا وقتی ارزش دارد که به درد بخورد. استثمار انسان تا جایی پیش رفته که مرگ به نقطهی امید و مایهی آسایش او بدل شده است.
«مرگ فروشنده» در دورهای نوشته شده که دورهی اوج تقابلات ایدئولوژیک بین اندیشههای کمونیستی و بورژوازیست. نویسندهها و نمایشنامهنویسهای زیادی در آثارشان به تعریف و تمجید یا نکوهش هر یک از این اندیشهها پرداختهاند. البته آرتور میلر، برخلاف مثلن «اچ. جی. ولز» در «ماشین زمان،» بهوضوح به ستایش کمونیسم و نکوهش سرمایهداری نمیپردازد، اما تم کار او نقد نظام اقتصادی امریکاست.
این نمایشنامهی آرتور میلر در ایران با نامهایی مثل «مرگ فروشندهی دورهگرد،» «مرگ دستفروش،» و «مرگ پیلهور» هم شناخته میشود. شش هفت ترجمهی مختلف از این کتاب موجود است. من فقط ترجمهی آقای نوریان را خواندهام و آن را با متن اصلی هم مقابله کردهام. میتوانم بگویم ترجمهی دقیق و قابل قبولیست.
«مرگ فروشنده» در سال ۱۹۴۹ جایزهی پولیتزر را از آن خود کرده است.
«مرگ فروشنده» از مشهورترین آثار هنری قرن بیستم امریکاست و هر کس در جستوجوی قلههای تئاتر و ادبیات ایالات متحده باشد، نمیتواند بیتفاوت از کنار این نمایش بگذرد؛ گو اینکه مضمون و درونمایهی آن، با توجه به تکرار فراوان در فیلمها و کتابهای مختلف و زایل شدن موضوعیت آن، شاید باب طبع خوانندهی امروزی نباشد. «مرگ فروشنده» را باید در ظرف زمانهی خودش دید و سنجید، یعنی سالهای ۱۹۴۰ و اندکی پس از بحران بزرگ اقتصادی در امریکا.
«مرگ فروشنده» نمایشنامهایست در سه پرده، اما درواقع پردهها در آن بیمعنا هستند. دیواری بین اتاقها و صحنهها و حال و گذشته وجود ندارد و مدام با فلشبک و تغییر زمان و مکان مواجهایم. حتا رویا و خیال هم تفکیکناپذیرند. البته میلر به سبک رئالیستیاش پایبند است، اما کاراکتر اصلی نمایش، ویلی لومان، چنان در چنگال گذشته و فرصتهای ازدسترفتهاش اسیر است که مدام غرقهی رویاهای بیداری (Day Dreams) میشود.
ویلی لومان بازاریاب دورهگردیست که برای یک شرکت در نیویورک کار میکند و تمام عمرش را در سفر بوده تا بتواند محصولات شرکت را به خریداران در ایالتهای مختلف بفروشد. او حالا ۶۳ سال دارد و دیگر نمیتواند مثل سابق سفر و فروشندهگی کند. اکنون ۳۶ سال از روزی که کار برای شرکت واگنر را آغاز کرد میگذرد. واگنر پیر مرده و پسرش هوارد زمام امور را در دست گرفته است. این آغاز شوربختیهای ویلی نیست، اما اوج آن است. واگنر جوان ابتدا حقوق ثابت ویلی لومان را قطع میکند و به او فقط پورسانت میدهد و سپس، اندکی بعد، او را اخراج میکند.
پسران ویلی هم وضعشان چندان تعریفی ندارد و او آرزوهایی را که برای آنها داشته بربادرفته میبیند. ویلی در خیالاتاش روزهای خوش گذشته را مرور میکند و افسوس میخورد که چرا موفقیتهای خودش و خانوادهاش متوقف شده است. او بارها تلاش میکند که اوضاع را سر و سامان بدهد و بارها هم تصمیم میگیرد خودکشی کند. درواقع، بین امید و حرمان در نوسان است و نمیخواهد بپذیرد هیچ راهی برای گریز از جهنمی که در آن گرفتار آمده ندارد. سرانجام، به این نتیجه میرسد که برای خلاص کردن زن و فرزنداناش از نکبت، هر جور شده، باید خودش را بکشد تا غرامت ۲۰ هزار دلاری بیمه به خانوادهاش برسد.
میلر تصویری از کاراکترها آفریده که خواننده آنها را در مقام «قربانی» میبینید. لومانها نیرومند و بااراده و مستعد و سختکوشاند، اما در بستر جامعه فقط پول است که اهمیت دارد و هر قابلیت و لیاقتی باید با آن گره بخورد، وگرنه محکوم به نابودیست. کاراکترها سعی دارند وضعیتشان را تغییر دهند، اما هر چه میزنند به در بسته میخورد. گویی میلر میخواهد بگوید تفاوتی نمیکند که هستی و چه اراده میکنی، در نظام سرمایهداری نمیتوانی کاری از پیش ببری و گامی رو به جلو برداری، تو محکوم هستی به کارگر بودن و خدمت رساندن، همین و بس.
«مرگ فروشنده» مرثیهایست بر مرگ انسان در نظام سرمایهداری و تبدیل او به کالایی مصرفی. در این نظام انسان به یک شی تقلیل یافته است و صرفن تا وقتی ارزش دارد که به درد بخورد. استثمار انسان تا جایی پیش رفته که مرگ به نقطهی امید و مایهی آسایش او بدل شده است.
«مرگ فروشنده» در دورهای نوشته شده که دورهی اوج تقابلات ایدئولوژیک بین اندیشههای کمونیستی و بورژوازیست. نویسندهها و نمایشنامهنویسهای زیادی در آثارشان به تعریف و تمجید یا نکوهش هر یک از این اندیشهها پرداختهاند. البته آرتور میلر، برخلاف مثلن «اچ. جی. ولز» در «ماشین زمان،» بهوضوح به ستایش کمونیسم و نکوهش سرمایهداری نمیپردازد، اما تم کار او نقد نظام اقتصادی امریکاست.
این نمایشنامهی آرتور میلر در ایران با نامهایی مثل «مرگ فروشندهی دورهگرد،» «مرگ دستفروش،» و «مرگ پیلهور» هم شناخته میشود. شش هفت ترجمهی مختلف از این کتاب موجود است. من فقط ترجمهی آقای نوریان را خواندهام و آن را با متن اصلی هم مقابله کردهام. میتوانم بگویم ترجمهی دقیق و قابل قبولیست.
«مرگ فروشنده» در سال ۱۹۴۹ جایزهی پولیتزر را از آن خود کرده است.