توضیحات
اشکالات ابتدایی تفکر فلسفی برای اولین بار در دوران باستان در جامعه بردهداری پدیدار شده است. فلسفه باستان ویژگیهای بسیار بارزی دارد که بعدها در فلسفه مدرن غرب بروز میکند. در دوران باستان فلسفه بر علم متکی نبود و نارس بود؛ زیرا که بر همان سطح رشدی که جامعه به آن رسیده بود و بر شناساییهای سطحی و ابتدایی آن دوران تکیه داشت و بنابر این نمیتوانست علمی باشد. پیش از فلسفه، ادیان مختلفی بودند که به تمام پرسشهای مردم جواب میدادند. این پاسخها و توضیحات دینی سینه به سینه و نسل به نسل انتقال و جریان مییافت. انسان صبحدم تاریخ سعی میکند با اسطوره به مسئله زندگی، مسئله تقدیر، مسئله گذشته و آینده اش ﭘاسخ دهد. اسطوره در اصل داستانی درباره خدایان است و توضیح میدهد که چرا زندگی به این شکلی است که هست. و موضوع اساسی همه اساطیر نبرد میان نیروهای نیک با نیروهای بد است. در طی هزاران سال توضیحات اسطورهای در تار و پود پرسشهای فلسفی ریشه دوانده بود. فلاسفه یونانی میخواستند ثابت کنند که این توضیحات معتبر نیستند و انسان نمیتواند به آنها اعتماد داشته باشد. دانشمندان اغلب اسطوره را به عنوان کوشش هائی ابتدائی برای توضیح پدیدههای طبیعت و کوتاه سخن، به عنوان یک دانش بدوی تلقی میکنند. فیلسوفان و الهیون گرایش دارند که اسطوره را یک فلسفه یا دین بدوی بدانند. مورخین و کسانی که نگرش تاریخی دارند داستانهای اسطورهای را رسوباتِ وقایع تاریخی نیمه فراموش شدهای میدانند که به این صورت در ذهن یک قوم باقی ماندهاست. انسان شناسان و جامعه شناسان معتقدند که اسطوره تغییراتی را که در ساختار اجتماعی رخ دادهاست توصیف میکنند. در نظر هنرمندان و شاعران، اسطوره گنجینهای از تصاویر ذهنی است که باید در هنر و کار خود به کار گیرند. برای اینکه بتوان نظریات نخستین فلاسفه را درک کرد، باید مفهوم تصور اسطورهای از جهان دریابیم. در گذشتهها باور بر این بود که زمین بر بالای شاخ گاو و گاو بر پشت ماهی و ماهی در آب قرار دارد. علت زمین لرزه اینست که گاو، زمین را از یک شاخ به شاخ دیگر خود میگذارد. داستانهای اسطورهای، پیش از تردید و انتقاد فلاسفه در تمامی دنیا وجود داشتهاست. حتی در یونان نیز قبل از این که نخستین فلاسفه ظهور کنند، تصویری اسطورهای از جهان وجود داشتهاست. در طول قرنهای متمادی، داستان خدایان از نسلی به نسل بعد انتقال یافته بود. این خدایان را در یونان زئوس، آپولون، هرا، آتنه، دیدنوسوس، آسکلپیوس، هرکول و هفیستوس مینامیدند. حدود ۷۰۰ سال پیش از میلاد هومر و هسیود بخش اعظم گنجینه اساطیری یونان را نقل کردند. این کار موقعیت جدیدی به وجود آورد. ثبت داستانهای اساطیری باعث شد تا بحث در باره آنها آغاز شود. نخستین فیلسوفان یونانی، از خدایانی که هومر معرفی کرده بود، انتقاد کردند، زیرا این خدایان بیش از حد شبیه به آدمیان بودند. واقعآ هم آن خدایان مانند ما خود خواه و غیر قابل اعتماد بودند. برای اولین بار در تاریخ بشر گفته شد که شاید این اسطورهها چیزی جز تصورات آدمیان نباشد. فلسفه شکل جدیدی از تفکر است، برای کشف حقیقت که در یونان حدود ۶۰۰ سال قبل از میلاد آغاز شد. نمونهای از این گونه انتقادها نسبت به اساطیر را میتوان در آثار کسنوفان دید. او که حدود سال ۵۷۰ پیش از میلاد متولد شده بود معتقد بود که انسان خدایان خود را با الگو گرفتن ازخود آفریدهاست: «آنها میمیرند، زاده میشوند، لباس میپوشند، حرف میزنند و قیافهای شبیه به آدمیان دارند… حبشیها خدایان خود را سیاهپوست با بینی پهن تصور میکنند، مردم تراکیا خدایانشان را چشم آبی وسرخ موی میدانند...اگر گاو، اسب و شیر دست میداشتند و میتوانستند نقاشی کنند و مانند مردمان کار انجام دهند، اسب خدایانشان را شبیه به اسب و گاو شبیه گاو میکشیدند و پیکر آنان را همانند شکلی که خود دارند میساختند.» یونانیان در این ایام حکومتهای متعددی در یونان و مستعمرات خود در جنوب ایتالیا و آسیای صغیر به وجود آوردند. در این حکومتها کارهای شاق بر عهده بردهها بود و بقیه مردم که آزاد بودند به سیاست یا فرهنگ میپرداختند. تحت این شرایط زندگی، اندیشه آدمی جهشی یافت؛ به این معنی که هر فرد میتوانست برای خود این سوال را مطرح کند که جامعه چگونه باید سازمان یابد. از این طریق، افراد میتوانستند بدون آن که به اسطورهها متوسل شوند، سوالات فلسفی مطرح کنند. در آن ایام روش تفکر اساطیری به تفکری مبدل شد که بر پایه عقل و تجربه قرار داشت. هدف نخستین فیلسوفان یونانی این بود که برای آنچه را در طبیعت روی میداد، توضیحی طبیعی بیابند معمولآ نخستین فلاسفه یونان را "طبیعت گراً میدانند، زیرا آنها بیش ازهمه به طبیعت و رویدادهای طبیعی توجه داشتهاند. فلاسفه به چشم خود میدیدند که تغییراتی در طبیعت صورت میپذیرد. اما این تغییرات چگونه امکان پذیر بود؟ چگونه میشد تبدیل مادهای را به ماده دیگر توجیه کرد؟ نخستین فیلسوفان یونانی همگی بر این اعتقاد بودند که باید ماده اولیه مشخصی موجب تمامی این تغییرات شده باشد. اینکه آنها چگونه به این نتیجه رسیده بودند، به سادگی قابل طرح نیست. ما فقط میدانیم که این اعتقاد بر پایه یک تصور قرار داشت. برای آنها این تصور مطرح بود که مادهای اولیه باید وجود میداشته که بر اثر آن تغییرات طبیعی صورت پذیرد. امروزه مشخص است که نخستین فیلسوفان به دنبال تغییرات ظاهری بودهاند. آنها سعی داشتند تا به قوانین جاودانه طبیعت دست یابند. خواست آنها این بود که بدون توسل به داستانهای اساطیری رویدادهای طبیعت را دریابند و آنچه را در طبیعت رخ میداد از طریق طبیعت توضیح دهند. این روش با آنچه رعد و برق و زمستان و بهار را نتیجه کار خدایان میدانست، کاملآ تفاوت داشت. با این روش جدید، فلسفه خود را از باورهای مذهبی آن ایام رها ساخت. بنابر این میتوان گفت که فلاسفه طبیعت گرا نخستین گام را در راه تفکر علمی برداشتند و زمینه مساعدی را برای تحقیق در علوم طبیعی بوجود آردند. بخش عمده آثار فیلسوفان طبیعت گرا از میان رفتهاست. آنچه امروز از اندیشههای نخستین فیلسوفان یونان در اختیار است، به گزارشهایی محدود میشود که ارسطو در نوشتههایش آوردهاست. ارسطو حدود ۲۰۰ سال پس از نخستین فیلسوفان یونان میزیستهاست. او در نوشتههایش فقط به نتایج اندیشههای این فیلسوفان اشارههایی دارد. اولین نسل فیلسوفان را از ملطیه میدانند. ملطیه که شهر کوچکی در ترکیه میباشد در قرون هفتم و ششم پیش از میلاد مهمترین شهر ایونی به حساب میآمد. بندرگاههای این شهر پذیرای کشتیهایی بود که پیوسته در رفت و آمد بودند و هرگونه محصولی را حمل میکردند. به این جهت، روح اهالی ملطیه مثل هر جای دیگری که کار تجارت در آن پر رونق باشد کمی از مذهب فاصله گرفته بود و میتوانست با پشتکار بیشتری فعالیتهای علمی و عقلی را دنبال کند.