Description
. همزمان با نوشتن «قصه نویسی »، براهنی به نوشتن رمان «روزگار دوزخمی آقای ایاز» نیز مشغول بود؛ که شاید این رمان و کتاب «قصه نویسی » را بتوان دو اثر در هم تنیده و تفکیک ناپذیر از یکدیگر دانست . چراکه از پس سطرهای «قصه نویسی »، حضور پنهان نویسنده یی که رمان دغدغه اصلی اوست قابل تشخیص است . همچنان که از دل سطرسطر رمان «روزگار دوزخی آقای ایاز» تئوریسینی سربرون می آورد که در حین حرکت خلاقانه در متن رمان ، به روند این حرکت و نحوه شکل گیری آن نیز می اندیشد. در «روزگار دوزخی آقای ایاز» نویسنده توانسته از راوی فاصله بگیرد و زبانی خلق کند که خواننده را همگام با راوی به تب و تاب و شیون بیندازد و بیهوده نیست که راوی در سطری از رمان ، می گوید: «مرا که ورق می زنید خودتان ورق می خورید.» «روزگار دوزخی آقای ایاز» به محض انتشار توسط «ساواک » توقیف و مثله شد، درست مثل تن «منصور» که در صفحات آغازین همین رمان «مثله » می شد و انگار نویسنده در لحظه نوشتن رمان ، مثله شدن آن را پیشاپیش می دید و اینجاست که بی اختیار، طنین صدای نویسنده از مقدمه یکی از چاپ های «قصه نویسی » به گوش می رسد: «ما به وسیله اعمال خود حوادث آینده را پیشگویی می کنیم بی آنکه خود دانسته باشیم که در ساختن آینده شرکت کرده ایم . بخشی از وجود من چهار نعل به سوی تحولات آینده می تاخت بی آنکه من خودم به آن وقوف داشته ، آن را آگاهانه به سوی آینده رهبری کرده باشم . انسان بی آنکه خود بداند گاهی غافلگیر می کند و آن وقت خود به وسیله خودش غافلگیر می شود.» و انگار صحنه مثله شدن رمان توسط «ساواک »، پیش چشم نویسندگان جان می گیرد. صحنه یی که در آن ، نویسنده در حالی که شاهد نابودی اثر خویش است ، شاید باردیگر صدای «سلطان محمود» را از لابه لای سطرهای رمان خود می شنود که به «ایاز» فرمان می دهد: «اره را بیار بالا.» پس از مثله شدن «روزگار دوزخی آقای ایاز»، براهنی چند رمان دیگر منتشر کرد که از آن میان می توان به «رازهای سرزمین من »، «آواز کشتگان » و «آزاده خانم و نویسنده اش » اشاره کرد. حق تکثیر: چاپ سال ۱۳۴۹