توضیحات
«شهرهزارشب» نوشته مجتبی یاری، رمانی است که از زوایه دید یک پسربچه نوجوان به وقایع انقلاب میپردازد. موضوعی که اگرچه نمونههای آن را بسیار دیدهایم، اما در این کتاب با پرداختی متفاوت و توجه به جزئیات، شکلی تازهتر مییابد. امیر، قهرمان نوجوان داستان، مثل خیلی دیگر از همسن و سالان خود در دوران انقلاب، برحسب تصادف و به واسطه حضور دایی وپدرش در صف انقلابیون، به جریان مبارزه میپیوندد. نویسنده میکوشد تا واقعگرایانهترین مسیر را برای حضور او در این جریان فراهم کند؛ به همین خاطر تا فصلهای انتهایی داستان، همه دردسرهای او و حتی زندانی شدنش بدون آگاهی او از اتفاقات دور و برش بهوجود میآید. به همین خاطر میتوان داستان «شهر هزار شب» را داستانی متعهد به ویژگیهای روانشناختی دوران نوجوانی به حساب آورد، داستانی که به روایتی شعارگونه و احساسی از حضورنوجوانان درجریان انقلاب دست نمیزند و با نثری روان و شوخیهای دوست داشتنی، داستان خود را برای نوجوان امروز باور پذیر میکند. از کتاب: اگر قضیه جوان قد بلند را تعریف کنم و بگویم بسته را از زیرصندلی اتوبوس درآوردهام، هیچ معلوم نیست کار از اینکه هست بدتر نشود؛ چون ممکن است سرزنشم کند که چرا کنجکاوی بیخودی به خرج دادهام وفکر عاقبت کار را نکردهام. حق هم دارد! یعنی حالا که فکر میکنم داخل بسته اعلامیه بوده و اگر مرا میگرفتند، عاقبتم چه میشد، مو به تنم سیخ میشود؛ خصوصا وقتی که یاد گرفت و گیر تو کوه میافتم و آن یک شب آب خنکی که با دایی جلیل خوردیم. حق تکثیر: دفار ادبیات انقلاب اسلامی، حوزه هنری، 1375