توضیحات
گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد وقتی کلمه حیرت کند، وقتی کلمه از کلمه، کلمه در کلمه، حیرت شود کلمه به کلمه حیرت دهد، حیرت شود، حی شود و حیات شود. وقتی حیرتِ کلمه، حیاتِ کلمه شود. ترجمانِ بیژن الهی، تبحر او در تحریر حیرت است، باری، ترجمه به حیرت انداختن است، رفت و آمد در حیرت است، ادامهی حیرت است، حیاتِ حیرت را مکرر کردن است، و این کاریست، باریست، که کارِ هرکسی نیست. حالا کلام به دستِ او بدهیم، حالا کلام را حیرت شویم: «بعد از آن حیرت در حیرت پیدا شود، و از آن حیرت هرگز بیرون نیاید.» حق تکثیر: نشر شعر پاریس