توضیحات
مجموعه ی چهل شعر ایشان در وبلاگش سبوی کاشی، در پست انتشار این کتاب نوشته است: من و هستم. یعنی دیگران صدایم می کنند و. این دیگران هیچ کدام نمی دانند من کدام و هستم. یا اصلا و چه جور آدمی است. فقط یادگرفته اند که وقتی می گویند و من می گویم بله. البته خودم هم خیلی نمی دانم و کیست. آن قدر که گاهی برای فرار از این و شروع می کنم به زدن حرف های بی ربط و یا سرگرم کردن خودم به کتاب و فیلم و غیره که مجبور نشوم به او فکر کنم. با این حال همین قدر می دانم که این و هدفی دارد که هنوز خیلی دقیق به من نگفته چیست. ولی زندگیش جهتی دارد. این را می شود تضمین کرد. اصلا خودم تضمین می کنم که این و دارد جایی می رود که فقط خودش می داند و گرچه به من هم نمی گوید اما به او اطمینان دارم. یعنی چاره ی دیگری ندارم. آدم به کسی که دارد در او زندگی می کند مگر می تواند اعتماد نداشته باشد؟