توضیحات
توضیحات : بعد از راضی شدن خبرچین یا همون جنی که با راوی سر و سرّی داشت، اولین حکایت مربوط به کرامت شد. جنگلبان بود و بعد مسافت تا ُپست جنگلبانی باعث می شد تا جیره و مواجب شو دو ماه یک بار بگیره؛ از این رو آفتاب نزده راهی شد. به ُپست رسید. پست بان پس از مقدمه چینی، توبیخ نامه ای که از مرکز ارسال شده بود را به وی داد. کرامت از مفاد نامه ی سراسر از دروغ و افترا مطلع گشت. غر زد و سرگردان و واله پس از دیدن الیاس و قرض گرفتن و تسویه با بقال و خراز، دست از پا درازتر به کلبه اش برگشت. بچه هایش انتظار داشتند تا پدر را با دستان پر ببینند. از پس اون همه افکار غلط تموم تنش دم بدم گُر می گرفت؛ نمی دونست دردشو به کی بگه که درمونش کنه. فردای آنروز قصد کرد بره شهر واسه گرفتن حقش، این شد که به برادر زنش پیغام داد تا در غیابش از سر و همسرش مراقبت کنه. چند روز بعد بجای محمد عبدل اومد و از بلایای مشابهی که سر پدرش (برادر زن کرامت) اومده بود، تعریف کرد. برچسب ها : . پست جنگلبانی, توبیخ نامه, حوادث تکان دهنده, داستان پرهیجان, رمان ایرانی, رمان بلند, رمان جذاب, رمان خبرچین معرکه گیر, میرحسن محمودپور