توضیحات
تاریکخانه تاریکخانه داستان کوتاهی از نویسندهی ایرانی، صادق هدایت است که همراه با هفت داستان دیگر در مجموعهی سگ ولگرد منتشر شد. داستان نوعی تکگویی است و در واقع راوی، دیدگاههای شخصی عزلتگزین را دربارهی مرگ و زندگی برای خواننده بیان میکند. راوی در یک اتومبیل مسافربری با شخصی عزلتگزین آشنا میشود و پس از توقف در شهری کوچک در سر راه، دعوت او را برای گذراندن شب در خانهاش میپذیرد. شخص عزلتگزین تنها زندگی میکند. او به راوی میگوید که تصمیم دارد در را به روی دنیا بسته و در اتاقی تاریک در این شهر کوچک زندگی کند... صادق هدایت نویسنده، داستاننویس، مترجم و روشنفکر ایرانی بود. بسیاری از محققان، کتاب «بوف کور» او را، مشهورترین و درخشانترین اثر ادبیات داستانی معاصر ایران دانستهاند. اندیشههای ناسیونالیسمی و سبک رئالیسم پایههای اصلی آثار هدایت را تشکیل میدهد. در قسمتی از کتاب تاریکخانه میخوانیم: مردی که شبانه سر رﺍه خونسار سوﺍر ﺍتومبیل ما شد خودش رﺍ با دقت در پالتو بارﺍنی سورمهای پیچیده و کلاه لبه بلند خود رﺍ تا روی پیشانی پایین کشیده بود. مثل ﺍینکه میخوﺍست ﺍز جریان دنیای خارجی و تماس با اشخاص محفوظ و جدﺍ بماند. بستهای زیر بغل دﺍشت که در ﺍتومبیل دستش رﺍ حایل ﺁن گرفته بود. نیم ساعتی که در ﺍتومبیل با هم بودیم. او به هیچ وجه در صحبت شوفر و سایر مسافرین شرکت نکرد. ازینرو تأثیر سخت و دشوﺍری ﺍز خود گذﺍشته بود. هر دفعه که چرﺍغ ﺍتومبیل و یا روشنایی خارج و دﺍخل ﺍتومبیل ما رﺍ روشن میکرد، من دزدکی نگاهی بصورتش میانداختم: صورت سفید رنگ پریده، بینی کوچک قلمی دﺍشت و پلکهای چشمش به حالت خسته پایین ﺁمده بود. شیار گودی دو طرف لب ﺍو دیده میشد که قوت ﺍرﺍده و تصمیم او را میرسانید، مثل ﺍینکه سر ﺍو ﺍز سنگ ترﺍشیده شده بود. فقط گاهی تک زبان رﺍ روی لبهایش میمالید و در فکر فرو میرفت. اتومبیل ما در خونسار جلو گاراژ «مدنی» نگه دﺍشت. اگرچه قرﺍر بود که تمام شب رﺍ حرکت بکنیم، ولی شوفر و همهی مسافرین پیاده شدند. من نگاهی بدر و دیوﺍر گارﺍژ و قهوهخانه ﺍندﺍختم که چندﺍن مهماننوﺍز بنظرم نیامد، بعد نزدیک ﺍتومبیل رفتم و برﺍی ﺍتمام حجت به شوفر گفتم: «از قرار معلوم باید ﺍمشب رﺍ ﺍینجا ﺍطرﺍق بکنیم؟ - بله، رﺍه بده. امشبو میمونیم، فردﺍ کلهی سحر حرکت میکنیم. یکمرتبه دیدم شخصی که پالتو بارﺍنی به خود پیچیده بود به طرفم ﺁمد و با صدﺍی ﺁرﺍم و خفهای گفت: - اینجا جای مناسب نداره، اگه آشنا یا محلی برﺍی خودتون در نطر نگرفتین، ممکنه بیایین منزل من. - خیلی متشکرم! اما نمی-خوﺍم ﺍسباب زحمت بشم. کلمات کلیدی: داستان کوتاه، دانلود داستان کوتاه، دانلود داستان کوتاه تاریک خانه، دانلود داستان تاریکخانه، دانلود تاریک خانه، داستان های کوتاه صادق هدایت، داستان صادق هدایت، برچسبها: داستان کوتاه، دانلود داستان کوتاه، دانلود داستان کوتاه تاریک خانه، دانلود داستان تاریکخانه، دانلود تاریک خانه، داستان های کوتاه صادق هدایت، داستان صادق هدایت