یک لیوان چای

یک لیوان چای

  • نوع فایل : کتاب
  • زبان : فارسی
  • نویسنده : بابک ناصح چافی
  • چاپ و سال / کشور: 2018

توضیحات

یک لیوان چای کتاب یک لیوان چای به قلم بابک ناصح چافی در قالب شعر نو به تحریر درآمده است. در قسمتی از کتاب یک لیوان چای می‌خوانیم: دست‌ها مانده از تو روی دست‌هایم. دست‌هایی که همیشه لبخند می‌زدند و از یادم می‌بردند که ابروهایم را در هم فرو ببرم. دست‌ها مانده از تو روی پاهایم. دست‌هایی که خانه بودند و هر جا که می‌رفتیم مرا انگار از هزار سال قبل با در و دیوار و گیاهانش آشنا کرده بودند. دست‌ها مانده از تو روی پیشانی من، و نگفته دانستند تمام دردهای مرا. مرا در پوش مهربانی گرفتند و به من اطمینان دادند که هیچ وقت بدون آن‌ها نخواهم ماند. من در همین نزدیکی‌ها، بین آن درخت‌ها، میان آفتاب و برگ، بین ازگیل‌ها و آلوچه‌ها و انارها، میانه‌ی کوه و دریا، بین باران و سبزه‌ها، خانه‌ی ابدی رؤیاهایم را می‌دیدم که تو همیشه به آنجا بازمی‌گشتی. دیوار خراب و قدیمی تسخیر شده با بوته‌های تمشک همانجاست؛ کنار تبریزی‌ها. دست‌ها مانده از تو روی گونه‌هانم. و نانوشته خواندند تمام غصه‌هایم. تو ترانه می‌خواندی، می‌رقصیدی، آرام کنارم می‌نشستی، به من نگاه می‌کردی و می‌گفتی که همه چیز با تو. همه چیز را فراموش می‌کردم من خودم را غرق می‌کردم در پرهای گرمت، سرم را بیرون می‌دادم از لابلای آن همه نرمی سفید و خودم را می‌سپردم به زیباترین منظره‌ی سبز و آبی صخره‌های اقیانوس. من در کنار خواندنت غرق می‌شدم در بوی کتاب و کیف، بازی می‌کردم با رنگ‌ها و با آنها می‌نوشتم به خط نستعلیق؛ رنگ‌ها می‌پاشیدند به کاغذ و تو لبخند می‌زدی که همه‌ی اینجا پر است از من و تو. دست‌ها مانده از تو روی موهایم. که مرا بردند به رؤیاهایم. تو لالایی خواندی و گفتی که بیداری، که نگاهم می‌کنی. من به تو تکیه کرده‌ام و تو مهربانانه بی‌رحمی که هیچ فکر نمی‌کنی ترس ترک اعتیاد به دست‌هایت با من چه می‌کند؛ نباشی من پاره‌پاره‌ام و هر جا پاره‌ای از من در میان این علف‌ها تقسیم می‌شود، در رگ این درخت‌ها، در گلبرگ‌های این گل، میان آن لجن‌ها، در دل آن حیوان عجیب، تا اینکه از کوچکی همه‌ام را باد می‌برد. باد همه را غبار می‌کند و می‌برد. دست‌ها مانده از تو روی شانه‌هایم؛ که نگاهم کن، که نگران نباش، که با توام. یک لیوان چای داغ ریخته‌ام برای تو. تا بیایی برای نوشیدن آماده می‌شود. حالا من، در خانه‌ی رؤیاهایم، با تمامی وجودم، به زاویه‌ی پنجاه و ‌پنج درجه‌ای خیره مانده‌ام که مانده تا آمدن تو. کلمات کلیدی: شعر عاشقانه، شعر عارفانه، دانلود شعر نو، شعر عاشقانه، دانلود کتاب شعر عاشقانه، شعر نو، مجموعه شعر نو، برچسب‌ها: شعر عاشقانه، شعر عارفانه، دانلود شعر نو، شعر عاشقانه، دانلود کتاب شعر عاشقانه، شعر نو، مجموعه شعر نو
اگر شما نسبت به این اثر یا عنوان محق هستید، لطفا از طریق "بخش تماس با ما" با ما تماس بگیرید و برای اطلاعات بیشتر، صفحه قوانین و مقررات را مطالعه نمایید.

دیدگاه کاربران


لطفا در این قسمت فقط نظر شخصی در مورد این عنوان را وارد نمایید و در صورتیکه مشکلی با دانلود یا استفاده از این فایل دارید در صفحه کاربری تیکت ثبت کنید.

بارگزاری