توضیحات
رمان در چشم من طلوع کن کتاب رمان در چشم من طلوع کن نوشته اعظم طیاری داستان زنی به نام غزاله است که با همسر و فرزند کوچکش در کرمان زندگی میکند. او به اصرار خانواده شوهرش برای عروسی خواهر شوهرش برای اولین بار به تنهایی راهی شیراز میشود ولی... در قسمتی از رمان در چشم من طلوع کن میخوانیم: دو زن پیچیده در چادرهای سیاه روی صندلیهای نیم دار چوبی نشسته بودند و گپ میزدند. سلام داد و کیف و ساکش را روی میز قرار داد. یکی از آن دو که شمعی نام داشت در حالیکه با ساک ماهان ور میرفت پرسید : - چرا رنگت پریده؟ منتظر پاسخ غزاله نماند و افزود : - پس چمدونت کو؟ - توی اتوبوس. - برو بیار. غزاله چرخید که برود ولی صدای شمعی او را وادار به ایستادن کرد : - سیگاری هم که هستی؟ غزاله متعجب به بستههای سیگار در دست شمعی خیره ماند. - اینا مال من نیست. شمعی شک کرد. نیم نگاهی به همکارش انداخت و خطاب به غزاله پرسید : - میشه توضیح بدی اگه مال تو نیست توی کیف تو چیکار میکنه؟ - حتما اشتباهی شده. - میبینی که اینجا به جز وسایل تو، چیز دیگری نیست. غزاله بی تجربه بود، در حالیکه نمی دانست چه دام بزرگی بر سر راهش پهن شده، با تندی جواب داد: - من سیگاری نیستم. این بستهها هم مال من نیست. حمل سیگار آن هم در حد مصرف شخصی، جرم محسوب نمی شود. اما رفتار غزاله شمعی را به شک انداخت و وادار به عکس العمل کرد. - حتما مال منه! برو چمدونت رو بیار ببینم اون تو چی داری. کلمات کلیدی: رمان عاشقانه، دانلود رمان عاشقانه، رمان اجتماعی، رمان پلیسی، دانلود رمان در چشم من طلوع کن، رمان در چشم من طلوع کن، دانلود رمان در چشم من طلوع کن pdf، برچسبها: رمان عاشقانه، دانلود رمان عاشقانه، رمان اجتماعی، رمان پلیسی، دانلود رمان در چشم من طلوع کن، رمان در چشم من طلوع کن، دانلود رمان در چشم من طلوع کن pdf