توضیحات
رمان هیاهوی دلدادگی در کتاب رمان هیاهوی دلدادگی میخوانید: با صدای باز شدن در سرم را از روی پاهایم که درون شکم جمعشان کرده بودم برداشتم و به زن چادر بهسر مقابلم چشم دوختم. - پاشو باید بریم. تکیهام را از دیوار سرد سلول میگیرم و از جا برمیخیزم، دستی بر روسریام میکشم و گرهاش را محکمتر میکنم. کاشکی آنقدر جرات در خود داشتم که با همین دستهایم، راه نفس کشیدنم را سد میکردم. نگاهی به هم سلولیام انداختم، در سکوت، با چهرهای بی تفاوت به حرکاتم چشم دوخته بود، حتی برای او هم، بود و نبودم اهمیتی نداشت. _بجنب وقت ندارم الاف تو باشم. با صدای حرصی زن به سویش میروم و با اشارهاش دستم را بلند میکنم. سردی دست بند آهنی دور مچ دستم، عذابی که مانند خوره در تمام وجودم رسوخ کرده بود را چند برابر میکند و سردرد بی امان، چشمانم را بر هم میفشارد. کلمات کلیدی: مجموعه داستان کوتاه، دانلود کتاب هیاهوی دلدادگی، دانلود پی دی اف هیاهوی دلدادگی، دانلود کتاب داستان، داستان کوتاه، مجموعه داستان، مجموعه داستان هیاهوی دلدادگی، برچسبها: مجموعه داستان کوتاه، دانلود کتاب هیاهوی دلدادگی، دانلود پی دی اف هیاهوی دلدادگی، دانلود کتاب داستان، داستان کوتاه، مجموعه داستان، مجموعه داستان هیاهوی دلدادگی