توضیحات
توافق برسرهیچ این کتاب مجموعه ایست از داستان های کوتاه. ما بر سر هیچ توافق کردیم.شاید این به نظر سخت برسد، اما در بطنش تقریبا غیرممکن است. شروعش دقیقا در بهار سال 1913 بود. وقتی پسرمان چارلی به دنیا آمد. شاید فکر کنید این قصه ایست متعلق به سالهای دور، اما همین چند روز پیش اتفاق افتاده. همیشه چارلی را با عصا تصور می کنم اما می توانید او را به شکل یک نوجوان که به زور سیبلیش در آمده تصور کنید یا یک دختر نابالغ که تمایزش از پسرها کار سختیست. اصلا اسمش را بگذارید آربوج یا ژیلا. ابوذر یا خانم. فرقی بحالش نمی کند. فرقی به حال من هم نمی کند. من آدمی هستم که حتی پول ندارد تا لات لیل برود، حتی نمی داند لات لیل کجاست. کلمات کلیدی: داستان کوتاه، داستان اجتماعی، دانلود مجموعه داستان، برچسبها: داستان کوتاه، داستان اجتماعی، دانلود مجموعه داستان