گفتگوهای من با شاه
- 1.0 (1 رای)
- نوع فایل : کتاب
- زبان : فارسی
- نویسنده : عبدالرضا هوشنگ مهدوی
- چاپ و سال / کشور: ششم بهار 1373
- تعداد صفحه : 437
توضیحات
خاطرات محرمانه امیر اسدالله اعلم
…شام در کاخ ملکه ی مادر . شاه بسیار سرحال و شنگول بود . در میان میهمانان ، سپهبد یزدان پناه هم حضور داشت که رئیس بازرسی شاهنشاهی است ، و اشاره کرد که اخیرا شکایت ها کمتر شده ، که حاکی از رضایت مردم از دولت است . من گفتم : شاید هم به سادگی به این نتیجه رسیده اند که چون شکایت هایشان به جایی نمی رسد ، دست از شکایت برداشته اند . نه شاه و نه یزدان پناه هیچ کدام شوخی را نگرفتند ، ولی من خوشحالم که حرف دلم را زدم ، اقلا چشم و گوش شاه را باز می کند. به شاه گفتم با وجود این که موقعیت مناسب حرف های خنده دار نیست ولی ناچارم واقعه ی مضحکی را که دیشب در دفتر نمایندگی اسرائیل رخ داده گزارش کنم. و آن عبارت از این بود که من مشغول گفتگو با رئیس ستاد ارتش اسرائیل بودم و درباره ی پیشرفت های ایران حرف می زدیم که ناگهان ارتشبد ازهاری مثل خروس بی محل پرید میان حرف ما وگفت در این جا هر پیشرفتی که انجام گرفته یک علت داشته و آن هم این که همه مثل سگ از شاه می ترسند . اگر کسی دستوری را که او داده انجام ندهد حسابش با کرام الکاتبین است. شاه گفت : خوب اشکال این حرف چیست ؟ ناچار شدم بگویم ترس و وحشت جانشین درستی برای میهن پرستی و انجام وظیفه نیست . شاه گفت : باز هم نمی دانم کجای حرف او اشکال داشته ، که به روشنی منظورش این بود در آینده بهتر است نظریاتم را برای خودم نگاه دارم …
…شام در کاخ ملکه ی مادر . شاه بسیار سرحال و شنگول بود . در میان میهمانان ، سپهبد یزدان پناه هم حضور داشت که رئیس بازرسی شاهنشاهی است ، و اشاره کرد که اخیرا شکایت ها کمتر شده ، که حاکی از رضایت مردم از دولت است . من گفتم : شاید هم به سادگی به این نتیجه رسیده اند که چون شکایت هایشان به جایی نمی رسد ، دست از شکایت برداشته اند . نه شاه و نه یزدان پناه هیچ کدام شوخی را نگرفتند ، ولی من خوشحالم که حرف دلم را زدم ، اقلا چشم و گوش شاه را باز می کند. به شاه گفتم با وجود این که موقعیت مناسب حرف های خنده دار نیست ولی ناچارم واقعه ی مضحکی را که دیشب در دفتر نمایندگی اسرائیل رخ داده گزارش کنم. و آن عبارت از این بود که من مشغول گفتگو با رئیس ستاد ارتش اسرائیل بودم و درباره ی پیشرفت های ایران حرف می زدیم که ناگهان ارتشبد ازهاری مثل خروس بی محل پرید میان حرف ما وگفت در این جا هر پیشرفتی که انجام گرفته یک علت داشته و آن هم این که همه مثل سگ از شاه می ترسند . اگر کسی دستوری را که او داده انجام ندهد حسابش با کرام الکاتبین است. شاه گفت : خوب اشکال این حرف چیست ؟ ناچار شدم بگویم ترس و وحشت جانشین درستی برای میهن پرستی و انجام وظیفه نیست . شاه گفت : باز هم نمی دانم کجای حرف او اشکال داشته ، که به روشنی منظورش این بود در آینده بهتر است نظریاتم را برای خودم نگاه دارم …