تاثیرات تجارب نام تجاری بر وفاداری به نام تجاری :عوامل واسطه و میانجی علاقه و اعتماد به نام تجاری The impacts of brand experiences on brand loyalty: mediators of brand love and trust
- نوع فایل : کتاب
- زبان : فارسی
- ناشر : امرالد Emerald
- چاپ و سال / کشور: 2017
توضیحات
چاپ شده در مجله تصمیم گیری مدیریت – Management Decision
رشته های مرتبط مدیریت، بازاریابی و مدیریت بازرگانی
۱-مقدمه با توجه به اهمیت روزافزون تجربی مشتری، محصولات و خدمات بسیاری طراحی می شوند تا تجارب به یادماندنی خود را ایجاد کنند که از جمله اپل آیفون، بادی شاپ، هارلی-دیویدسون-پارک های زمینه ای دیزنی و دبلیو هتلز (پاین و گلیمور، ۲۰۱۱؛ اشمیت و راجرز، ۲۰۰۸) می باشد. کسب مشتری در شرکت ها، راهبردی بازاریابی حائز اهمیتی به شمار می رود، که تاکید بر مزایای کارکردی مشتریان و تجربه آنها از نام تجاری دارد. تحقیقات قبلی درباره تجربه مشتری نیز این تغییر روند از مزایای نام تجاری به تجربه نام تجاری نشان می دهند ( بارنز با همکاران، ۲۰۱۴؛ داگر و دیوید، ۲۰۱۲؛ الیور، ۲۰۱۰؛ اُلسون با همکاران، ۲۰۱۳؛ اشمیت، ۲۰۰۹؛ ۲۰۱۳؛ والکس و تاماکس، ۲۰۱۱). به علاوه وفاداری مشتری، مفهوم مهمی در بازاریابی بوده و به عنوان منبع مهم مزایای تطبیقی شرکت ها به شمار می رود (آیو با همکاران، ۲۰۰۷؛ چاودری و هولبروک، ۲۰۰۱؛ جانسون با همکاران، ۲۰۰۶؛ کاندامپلی با همکاران، ۲۰۱۵). علی رغم اهمیت تجربه نام تجاری و وفاداری مشتری، به هر حال نوشته های بازاریابی کمی به بررسی مکانیسم های میانجی بین روابط این دو ساختار پرداخته اند. لذا این مقاله این شکاف را پر نموده و دو عامل میانجی مهم علاقه و اعتماد به نام تجاری را در قالب روابط میان تجربه نام تجاری و وفاداری به آن نشان می دهد. لذا این مقاله مدل فرایند مفصل نحوه و میزان گسترش وفاداری به نام تجاری در بین مشتریان نسبت به مقالات قبلی نشان می دهد (پاین با همکاران، ۲۰۰۸). علاوه بر این، مطالعات قبلی پیچیدگی های تجربه نام تجاری و وفاداری به آن را نادیده گرفته و طرز تلقی آنها به این دو مقوله صرفا نوعی ساختار مجزا می باشد (بارکس با همکاران، ۲۰۰۹؛ دینگ و تسنگ، ۲۰۱۵؛ اُلسن با همکاران، ۲۰۱۳؛ استاک برگر-سائر با همکاران، ۲۰۱۲). این مسئله ممکن است تمایز میان آنها را نادیده بگیرد اما ابعاد برجسته را مشخص می سازد. بنابراین این مقاله از آثار قبلی متمایز بوده و به بررسی ابعاد ویژه یعنی تجربه نام تجاری، به عبارتی حسی، عقلانی و رفتاری و دو مورد از وفاداری به نام تجاری همان رفتاری و طرز نگرش می پردازد. لذا این مقاله بررسی مفصل تر ابعاد تجربه نام تجاری و وفاداری به آن نسبت به مطالعات قبلی ارائه می دهد. مقاله حاضر برای بررسی پرسش های تحقیق حائز اهمیت بدون پاسخ، مدلی را مطرح می کند که عامل آن تجربه نام تجاری به واسطه علاقه و اعتماد به نام تجاری بوده و با پیامد وفاداری نام تجاری به عبارتی رفتاری و طرز نگرش پایان می یابد. به طور ویژه، این مقاله به بررسی سه مسئله می پردازد. ۱- آیا تجربه نام تجاری ( از جمله حسی، عقلانی و رفتاری) و علاقه و اعتماد به نام تجاری به لحاظ تاثیرات خود بر وفاداری به نام تجاری متغییر اند؟۲- آیا علاقه و اعتماد به نام تجاری، تاثیرات میانجی بر روابط بین تجربه نام تجاری و وفاداری به آن فراهم می سازد؟۳- آیا شناسایی نام تجاری به عنوان عامل واسطه عمده در تمامی روابط این مدل عمل می کند؟ بقیه این مقاله چنین ساختاربندی شده است. نظریه پایه ای یعنی مدل بازخورد نام تجاری (کلر ۲۰۱۳ و ریچی، ۲۰۰۳) ابتدا معرفی می گردد و پس از آن مرور بر ادبیات راجع به ساختارهای عمده مطرح می گردد. مدل پژوهشی و فرضیه ها پس از آن مطرح می شوند که به همراه روش شناسی، نتایج و بحث است. سرانجام مفاهیم مدیریتی و نظری، محدودیت ها، تحقیقات آتی و نتیجه گیری ارائه می گردد. ۲- مرور بر ادبیات در بخش زیر، ادبیات مربوط به نظریه، یعنی مدل بازخورد نام تجاری (کلر، ۲۰۱۳) و نیز ساختارهای عمده مرور می شوند. ۱-۲ مدل بازخورد نام تجاری مدل بازخورد نام تجاری نشان می دهد که بازخورد نام تجاری همانند وفاداری به نام تجاری را در نهایت می توان از طریق دو مسیر منطقی و احساسی حاصل نمود(کلر، ۲۰۱۳). مسیر منطقی شامل مولفه های حائز اهمیت از جمله عملکرد ( همانند قیمت، کارایی، تدوام پذیری، قابلیت اعتماد)، ارزیابی ( از جمله کیفیت، اعتبار) بوده در حالی که مسیر احساسی شامل تصور و احساسات ( همانند هیجان و سرگرمی) می باشد (کلر، ۲۰۱۳). چند دلیل انتخاب اعتماد و علاقه به نام تجاری را در هر مسیر به عنوان عامل میانجی وفاداری به نام تجاری میسر می سازند. علاقه به نام تجاری به خاطر ساختار مرتبه بالا شامل احساسات پیچیده است که عوامل واسطه مناسب و هیجانی در این مقاله به شمار می روند؛ در حالی که اعتماد به نام تجاری در ادبیات قبلی به عنوان عامل میانجی مهم در مدل وفاداری به نام تجاری شناخته شده است. این دو عامل واسطه به ترتیب بازنمود مولفه های ملی و احساسی در کیفیت رابطه نام تجاری به شمار می روند (فورنیر، ۱۹۹۸). مدل بازخورد نام تجاری مفصل در ضمیمه ۱ نشان داده شده است.
رشته های مرتبط مدیریت، بازاریابی و مدیریت بازرگانی
۱-مقدمه با توجه به اهمیت روزافزون تجربی مشتری، محصولات و خدمات بسیاری طراحی می شوند تا تجارب به یادماندنی خود را ایجاد کنند که از جمله اپل آیفون، بادی شاپ، هارلی-دیویدسون-پارک های زمینه ای دیزنی و دبلیو هتلز (پاین و گلیمور، ۲۰۱۱؛ اشمیت و راجرز، ۲۰۰۸) می باشد. کسب مشتری در شرکت ها، راهبردی بازاریابی حائز اهمیتی به شمار می رود، که تاکید بر مزایای کارکردی مشتریان و تجربه آنها از نام تجاری دارد. تحقیقات قبلی درباره تجربه مشتری نیز این تغییر روند از مزایای نام تجاری به تجربه نام تجاری نشان می دهند ( بارنز با همکاران، ۲۰۱۴؛ داگر و دیوید، ۲۰۱۲؛ الیور، ۲۰۱۰؛ اُلسون با همکاران، ۲۰۱۳؛ اشمیت، ۲۰۰۹؛ ۲۰۱۳؛ والکس و تاماکس، ۲۰۱۱). به علاوه وفاداری مشتری، مفهوم مهمی در بازاریابی بوده و به عنوان منبع مهم مزایای تطبیقی شرکت ها به شمار می رود (آیو با همکاران، ۲۰۰۷؛ چاودری و هولبروک، ۲۰۰۱؛ جانسون با همکاران، ۲۰۰۶؛ کاندامپلی با همکاران، ۲۰۱۵). علی رغم اهمیت تجربه نام تجاری و وفاداری مشتری، به هر حال نوشته های بازاریابی کمی به بررسی مکانیسم های میانجی بین روابط این دو ساختار پرداخته اند. لذا این مقاله این شکاف را پر نموده و دو عامل میانجی مهم علاقه و اعتماد به نام تجاری را در قالب روابط میان تجربه نام تجاری و وفاداری به آن نشان می دهد. لذا این مقاله مدل فرایند مفصل نحوه و میزان گسترش وفاداری به نام تجاری در بین مشتریان نسبت به مقالات قبلی نشان می دهد (پاین با همکاران، ۲۰۰۸). علاوه بر این، مطالعات قبلی پیچیدگی های تجربه نام تجاری و وفاداری به آن را نادیده گرفته و طرز تلقی آنها به این دو مقوله صرفا نوعی ساختار مجزا می باشد (بارکس با همکاران، ۲۰۰۹؛ دینگ و تسنگ، ۲۰۱۵؛ اُلسن با همکاران، ۲۰۱۳؛ استاک برگر-سائر با همکاران، ۲۰۱۲). این مسئله ممکن است تمایز میان آنها را نادیده بگیرد اما ابعاد برجسته را مشخص می سازد. بنابراین این مقاله از آثار قبلی متمایز بوده و به بررسی ابعاد ویژه یعنی تجربه نام تجاری، به عبارتی حسی، عقلانی و رفتاری و دو مورد از وفاداری به نام تجاری همان رفتاری و طرز نگرش می پردازد. لذا این مقاله بررسی مفصل تر ابعاد تجربه نام تجاری و وفاداری به آن نسبت به مطالعات قبلی ارائه می دهد. مقاله حاضر برای بررسی پرسش های تحقیق حائز اهمیت بدون پاسخ، مدلی را مطرح می کند که عامل آن تجربه نام تجاری به واسطه علاقه و اعتماد به نام تجاری بوده و با پیامد وفاداری نام تجاری به عبارتی رفتاری و طرز نگرش پایان می یابد. به طور ویژه، این مقاله به بررسی سه مسئله می پردازد. ۱- آیا تجربه نام تجاری ( از جمله حسی، عقلانی و رفتاری) و علاقه و اعتماد به نام تجاری به لحاظ تاثیرات خود بر وفاداری به نام تجاری متغییر اند؟۲- آیا علاقه و اعتماد به نام تجاری، تاثیرات میانجی بر روابط بین تجربه نام تجاری و وفاداری به آن فراهم می سازد؟۳- آیا شناسایی نام تجاری به عنوان عامل واسطه عمده در تمامی روابط این مدل عمل می کند؟ بقیه این مقاله چنین ساختاربندی شده است. نظریه پایه ای یعنی مدل بازخورد نام تجاری (کلر ۲۰۱۳ و ریچی، ۲۰۰۳) ابتدا معرفی می گردد و پس از آن مرور بر ادبیات راجع به ساختارهای عمده مطرح می گردد. مدل پژوهشی و فرضیه ها پس از آن مطرح می شوند که به همراه روش شناسی، نتایج و بحث است. سرانجام مفاهیم مدیریتی و نظری، محدودیت ها، تحقیقات آتی و نتیجه گیری ارائه می گردد. ۲- مرور بر ادبیات در بخش زیر، ادبیات مربوط به نظریه، یعنی مدل بازخورد نام تجاری (کلر، ۲۰۱۳) و نیز ساختارهای عمده مرور می شوند. ۱-۲ مدل بازخورد نام تجاری مدل بازخورد نام تجاری نشان می دهد که بازخورد نام تجاری همانند وفاداری به نام تجاری را در نهایت می توان از طریق دو مسیر منطقی و احساسی حاصل نمود(کلر، ۲۰۱۳). مسیر منطقی شامل مولفه های حائز اهمیت از جمله عملکرد ( همانند قیمت، کارایی، تدوام پذیری، قابلیت اعتماد)، ارزیابی ( از جمله کیفیت، اعتبار) بوده در حالی که مسیر احساسی شامل تصور و احساسات ( همانند هیجان و سرگرمی) می باشد (کلر، ۲۰۱۳). چند دلیل انتخاب اعتماد و علاقه به نام تجاری را در هر مسیر به عنوان عامل میانجی وفاداری به نام تجاری میسر می سازند. علاقه به نام تجاری به خاطر ساختار مرتبه بالا شامل احساسات پیچیده است که عوامل واسطه مناسب و هیجانی در این مقاله به شمار می روند؛ در حالی که اعتماد به نام تجاری در ادبیات قبلی به عنوان عامل میانجی مهم در مدل وفاداری به نام تجاری شناخته شده است. این دو عامل واسطه به ترتیب بازنمود مولفه های ملی و احساسی در کیفیت رابطه نام تجاری به شمار می روند (فورنیر، ۱۹۹۸). مدل بازخورد نام تجاری مفصل در ضمیمه ۱ نشان داده شده است.
Description
۱٫ Introduction With the increased importance of customer experience, many products and services are designed to create their memorable experiences, such as Apple’s iPhone, Body Shop, Harley-Davidson, Disney theme parks and W Hotels (Pine II & Gilmore, 2011; Schmitt & Rogers, 2008). Companies’ customer acquisition, an important marketing strategy, tends to have its focus from customers’ functional benefits, to their experiences on brands. Prior research on customer experience also suggested this important shift from brand benefits to brand experience (Barnes et al., 2014; Dagger and David, 2012; Oliver, 2010; Olsen et al., 2013; Schmitt, 2009; 2013; Vlachos and Tsamakos, 2011). Moreover, customer loyalty, an important concept in marketing, has been demonstrated as an important source of firms’ comparative advantages (Auh et al., 2007; Chaudhuri and Holbrook, 2001; Johnson et al., 2006; Kandampully et al., 2015). Despite the importance of brand experience and customer loyalty, however, rare marketing literature has examined the intermediate mechanisms between the relationships of these two constructs. This study thus fills this gap, and demonstrates two important mediators of brand love and brand trust, on the relationships between brand experience and brand loyalty. This study thus presents a more detailed process model of how and what extent customers develop their brand loyalty, than prior studies (Payne et al., 2008). In addition, previous research tends to overlook the complexities of brand experience and brand loyalty, by treating them as a single construct (Barkus et al., 2009; Ding & Tseng, 2015; Olsen et al., 2013; Stokburger-Sauer et al., 2012). This might ignore their distinct, but significant dimensions. This study thus departs from prior works, and tests their specific dimensions, namely, three of brand experience, i.e., sensory, intellectual, behavioral, and two of brand loyalty, i.e., behavioral and attitudinal. Hence, this paper offers a more detailed examination on dimensions of both brand experience and brand loyalty, than prior studies. To address these important, but under-answered research questions, this study proposes a model, stimulated by brand experience, mediated by brand love and brand trust, and ended with an outcome of brand loyalty, i.e., behavioral and attitudinal. Specifically, this study examines three issues. (1). Do brand experience (i.e., sensory, intellectual, behavioral), and brand love and brand trust, vary in their effects on brand loyalty, i.e., behavioral and attitudinal? (2). Do both brand love and brand trust, exert mediating effects on the relationships between brand experience and brand loyalty? (3). Does brand identification act as a significant moderator on all the relationships of this model? The remaining of this paper is structured as follows. The underlying theory, i.e.,the brand resonance model (Keller, 2013; Keller and Richey, 2003), is first introduced, followed by a literature review on the major constructs. The research model and hypotheses are then presented, along with methodology, results, and discussion. Finally, the theoretical and managerial implications, limitations, future research and a conclusion are presented. ۲٫ Literature review In the following section, the literature on the theory, i.e., the brand resonance model (Keller, 2013), as well as the major constructs, are reviewed. ۲٫۱٫ The brand resonance model The brand resonance model suggests that brand resonance, e.g., brand loyalty, can ultimately be achieved via. two routes, i.e., rational and emotional (Keller, 2013). The rational route includes important components, such as performance (e.g., price, efficiency, durability, reliability), judgment (e.g., quality, credibility), while emotional one includes those, such as imagery and feelings (e.g., fun, excitement) (Keller, 2013). Several reasons facilitate the selection of brand trust and brand love, at each route as the mediators to brand loyalty. Brand love, due to its high-order construct, including complex feelings, thus are appropriate, among emotional factors, as the mediator in this study; while brand trust is demonstrated in prior literature as the important mediator in the brand loyalty model, thus being selected in this study. These two mediators represent the rational and emotional components, respectively, in brand relationship quality (BRQ) (Fournier, 1998). The detailed brand resonance model is portrayed at Appendix 1.