مدیریت پایداری: بینش هایی از مدل سیستم مانا / Sustainability management: insights from the Viable System Model

مدیریت پایداری: بینش هایی از مدل سیستم مانا Sustainability management: insights from the Viable System Model

  • نوع فایل : کتاب
  • زبان : فارسی
  • ناشر : الزویر Elsevier
  • چاپ و سال / کشور: 2016

توضیحات

چاپ شده در مجله محصولات پاک کننده – Journal of Cleaner Production
رشته های مرتبط مدیریت و مهندسی صنایع، برنامه ریزی و تحلیل سیستم ها، مدیریت کسب و کار و سیستم های اطلاعاتی پیشرفته
۱-مقدمه در سال های اخیر، در سازمان ها و شرکت ها تاکید روز افزونی بر روی توسعه پایدار وجود داشته است. شرکت ها در واقع تاثیرات معنی داری را بر روی سیستم های زیست محیطی، اجتماعی و مالی اغلب در مقیاس جهانی دارند. پس از کنفرانس ریو( سازمان ملل ۱۹۹۷) و حتی قبل از آن( اسیف و همکاران ۲۰۱۳)، تلاش های متعددی برای کمک به سازمان ها برای پایداری هر چه بیشتر، هم در سطح عملی و هم در سطح نظری صورت گرفت. مفاهیمی نظیر مسئولیت پذیری شرکتی(CS) یا مسئولیت اجتماعی شرکتی(CSR) توسط کسب و کار ها در سرتاسر دنیا پذیرفته شده است( مونیت ۲۰۰۸) و عملیاتی نظیر مدیریت زیست محیطی(EM) و گزارش دهی CS یا CSR به طور گسترده ای اجرا و پیاده سازی می شوند. با این حال منابع و مطالعات مربوطه نشان می دهند که یک شکاف معنی دار بین پذیرش یک استاندارد یا ابزار و پیاده سازی عملیات پایداری در هر سطح از سازمان وجود دارد که به بخشی از عملیات روز مره و مدیریت آن تبدیل شده است( اسیف و همکاران ۲۰۱۳). به علاوه طیف وسیعی از رویکرد ها، تئوری ها، تعاریف، مفاهیم و ابزار ها( ویگ و همکاران ۲۰۰۵) توسعه یافته و ایجاد یک چشم انداز مبهم برای سازمان هایی که در صدد پیاده سازی عملیات پایدار تر هستند کرده است. از این روی سازمان ها با دو چالش مواجه هستند:۱- یکپارچه سازی و گنجاندن پایداری در مدیریت و عملیات خود ۲- بهره گیری از پیاده سازی موثر ابزار های پایداری موجود نظیر تحلیل چرخه عمر. این مقاله استدلال می کند که به منظور حل موثر این چالش ها، آن ها را بایستی در زمینه یک مدل مناسب سازمان در نظر گرفت که قادر به نشان دادن مسائل کلیدی ضمنی در استاندارد های پایداری و کارکرد های مدیریتی مربوطه است. محققان تفسیر مدل سیستم مانای بیر را به صورت یک شیوه جامع مدل سازی سازمان برای مقابله با پیچیدگی مربوط به مسائل پایداری پیشنهاد کرده اند( اسپینوزا و والکر ۲۰۱۲، ۲۰۱۴). این تفسیر در این جا به عنوان چارچوبی برای پاسخ به چالش های فوق مطرح شده است. به همین منظور، استاندارد پایداری برجسته ISO 26000، با استفاده از چارچوب VSM نویسندگان تفسیر می شود. استدلال ها در رابطه با شرکت تولیدی فرضی ویدجت توسعه می یابند که با استفاده از VSM نگاشته شده و به شفاف سازی کل استدلال کمک می کند. در بخش های نهایی یک بحث، در خصوص پیامد ها، مزایا و محدودیت های استفاده از این رویکرد برای یکپارچه سازی استاندارد های پایداری و نقش این تحقیق در پیشرفت های اخیر در تحقیقات پایداری ارایه می شود. ۲-یکپارچه سازی پایداری از حیث نخستین چالش ارایه شده در بالا، رانانگن و زابل(۲۰۱۴)، یک مرور منابع جامع را در خصوص تلاش هایی برای گنجاندن CSR در مدیریت روزمره سازمان ارایه کرده اند. ریشه مشترک برای این یکپارچه سازی، چرخه برنامه ریزی، اقدام، ممیزی، اجرا(PDCA) می باشد که مبنای بیشتر سیستم های مدیریتی است(MSs). سیستم های مدیریتی متعددی وجود دارند که بر ابعاد خاص پایداری نظیر ISO14001( ISO 2004) برای مدیریت محیطی و OHSAS 18001(OHSAS 2007) برای بهداشت و ایمنی تاکید دارند. از این روی، تعداد چارچوب های یکپارچه سازی، زمینه این سیستم های مدیریتی را برای پوشش دادن ابعاد پایداری توسعه می بخشند، و این در حالی است که سایرین تلاش می کنند تا سیستم های مدیریتی چندگانه را در سیستم مدیریت یکپارچه(IMS) یا سیستم مدیریت پایداری بگنجانند( ماس و رینرز ۲۰۱۴، رانگان و زابل ۲۰۱۴). از حیث دومین چالش یکپارچه سازی، فینلولندن و مابرگ(۲۰۰۵) از سه ویژگی طبقه بندی برای ابزار های ارزیابی محیطی استفاده کرده اند الف: انواع اثرات در نظر گرفته( منابع، اقتصادی و محیطی)، ب: هدف مطالعه( برای مثال سیاست ها، ملت ها، سازمان ها، محصولات) و پ: این که آیا ابزار ها تحلیلی( فنی) هستند یا رویه ای( تاکید بر ارتباطات و شرایط).هکینگ و کاتری(۲۰۰۸) تلاش کرده اند تا مبنایی را برای مقایسه فنون ارزیابی مختلف پایداری در منابع با شناسایی ویژگی های اصلی آن ها به جای برچسب های گمراه کننده آن ها ارایه کنند. آن ها از سه ویژگی اصلی برای شناسایی خصوصیات ارزیابی استفاده می کنند: الف: جامعیت، ب: یکپارچگی پ: راهبردی بودن. چارچوب های فینودن و موبرگ، هکینگ و گاتری، دانش خوبی را در خصوص شیوه تمایز روش های مختلف ارایه می کنند. با این حال، آن ها مدل عملیاتی را برای کمک به کاربرد هم افزایی آن ها ارایه نکرده اند. در همین راستا، روبرت(۲۰۰۰) و روبرت(۲۰۰۲) چارچوبی را برای توسعه پایدار راهبردی(FSSD) معرفی کرده اند که هدف این چارچوب یکپارچه سازی مدل ها و ابزار های توسعه پایدار می باشد. محققان، اصول برنامه ریزی را در درون هر سیستم شناسایی کرده و آن ها را در شرایط توسعه پایدار به کار می گیرند. ویگ و همکاران(۲۰۰۵) و ویگ(۲۰۰۷) با یکپارچه سازی ابزار ها، معیار ها و اقدامات بر روی چارچوب های مدل و با تاکید بر اثرات آن ها بر روی فرایند طراحی محصول، به بررسی FSSD پرداخته اند.. اخیرا، هالشتد و همکاران(۲۰۱۰) از FSSD برای ارزیابی قابلیت سیستم های تصمیم گیری برای ایجاد یک سازمان پایدار استفاده کرده اند. تحلیل ابزار ها یا رویکرد های پایداری ارایه شده توسط لوزانو(۲۰۱۲) با اهداف این مقاله همسویی دارد که بر اساس این است که آن ها چگونه با ۱- سیستم شرکت و ۲- ابعاد پایداری ارتباط دارند. مورد اول در فعالیت های اولیه( قابلیت های محوری) و فعالیت های ثانویه( پشتیبانی) تحلیل می شود که مشابه با تفکیک اجزای عملیاتی و متاسیستمی ارایه شده مدیریت سیستم مانا است. تحلیل لوزانو نشان داد بیشتر روش ها بر عملیات و فرایند ها و نیز عناصرمدیریت و راهبرد سازمان تاکید دارند ضمن این که بعد پایداری محیط را نشان می دهند.

Description

۱٫ Introduction In recent years, the emphasis on sustainable development has increasingly been placed on the individual organisation or company. Corporations are indeed capable of significant impacts on environmental, social and financial systems, often at a global scale. Following the Rio Conference (United Nations, 1997) and even before that (Asif et al., 2013) several efforts were made to help organisations be more sustainable, both at a theoretical and practical level. Concepts such as Corporate Sustainability (CS) or Corporate Social Responsibility (CSR), have been adopted by businesses worldwide (Montiel, 2008), and practices, such as Environmental Management (EM) and CS or CSR reporting, are widely implemented. The relevant literature however, suggests that a significant gap exists between the adoption of a standard or tool and the implementation of sustainability practices into every level of the organisation, so as to become part of its daily operations and management (Asif et al., 2013). What is more, a multitude of approaches, theories, definitions, concepts and tools (Waage et al., 2005) has been developed, creating a confusing landscape for organisations wishing to implement more sustainable practices. Organisations are therefore facing a double challenge 1) integrating sustainability in their management and operations, 2) taking advantage of and effectively implementing available sustainability tools, such as life-cycle analysis. This paper argues that in order to deal effectively with these challenges, they need to be considered in the context of an appropriate model of an organisation, capable of representing the key issues implicit in sustainability standards and related management functions. The authors have suggested elsewhere an interpretation of Beer’s Viable System Model (VSM), as a comprehensive way of modelling organisations to deal effectively with the complexity involved with sustainability issues (Espinosa and Walker, 2011, 2013). This interpretation is also proposed here, as a framework to respond to the aforementioned challenges. For this purpose, the prominent sustainability standard ISO 26000 is interpreted using the authors’ VSM Framework. The arguments are developed in the context of the hypothetical Widget Manufacturing Company, mapped using the VSM, which helps to clarify the whole argument. In the final sections a discussion is given on the implications, advantages and limitations of using this approach to integrate sustainability standards and the way this research contributes to recent developments in sustainability research. ۲٫ Integrating sustainability In terms of the first integration challenge presented above, Ranangen and Zobel (2014) € provide a comprehensive review of the literature on the efforts to integrate CSR in the everyday management of an organisation. A common root for this integration is the Plan-Do-Check-Act (PDCA) cycle, which is the base of most Management Systems (MSs). There are various MSs, which focus on specific aspects of sustainability, such as ISO 14001 (ISO, 2004) for environmental management and OHSAS 18001 (OHSAS, 2007) for Health & Safety among others. Therefore, a number of integration frameworks expand the scope of one of these MSs to cover more sustainability aspects, while others attempt to integrate multiple MSs into one Integrated Management System (IMS) or Sustainability Management System (SMS) (Maas and Reniers, 2014; Ranangen and Zobel, 2014 € ). In terms of the second integration challenge, Finnveden and Moberg (2005) use three classification attributes for environmental assessment tools: a) the types of impacts considered (resources, wider environmental or economic), b) the object of study (e.g. policies, nations, organisations, products etc.), and c) whether the tools are analytical (technical) or procedural (focussing on connections and context). Hacking and Guthrie (2008) attempt to provide a basis for comparing the different sustainability assessment techniques found in the literature, by identifying the main features underlying them d rather than their often misleading labels. They employ three main properties for characterizing the assessment features: a) Comprehensiveness, b) Integratedness, and c) Strategicness. The frameworks of Finnvenden and Moberg, and Hacking and Guthrie provide good understanding on how the various methods are differentiated; however, they do not provide an operational model that could help in their synergetic application. Towards this direction, Robert (2000) and Robert et al. (2002) introduced the Framework for Strategic Sustainable Development (FSSD), that attempts to operationally integrate the various sustainable development models and tools. The authors identify the principles of planning within any system, and then apply them in the context of sustainable development. Waage et al. (2005) and Waage (2007) further elaborated on the FSSD by incorporating more tools, criteria and actions on the models framework, and by focussing on their impact on the product design process. More recently Hallstedt et al. (2010) use the FSSD to assess the capability of decision making systems of an organisation in relation to sustainability. Closer to the logic of this paper is the analysis of sustainability tools or initiatives by Lozano (2012), which is based on how they relate: a) to the company system, and b) to sustainability dimensions. The former is analysed in primary (core competencies) and secondary (support) activities, which is similar to the VSM distinction of operational and meta-systemic components presented next. Lozano’s analysis concludes that most initiatives focus on the Operations & Processes, as well as the Management & Strategy elements of the organisation, while addressing the environment dimension of sustainability.
اگر شما نسبت به این اثر یا عنوان محق هستید، لطفا از طریق "بخش تماس با ما" با ما تماس بگیرید و برای اطلاعات بیشتر، صفحه قوانین و مقررات را مطالعه نمایید.

دیدگاه کاربران


لطفا در این قسمت فقط نظر شخصی در مورد این عنوان را وارد نمایید و در صورتیکه مشکلی با دانلود یا استفاده از این فایل دارید در صفحه کاربری تیکت ثبت کنید.

بارگزاری