بررسی رابطه بین مسئولیت اجتماعی شرکت راهبردی و عملکرد شرکت: تحلیل بهترین اعضای شرکت Examining the Link between Strategic Corporate Social Responsibility and Company Performance: An Analysis of the Best Corporate Citizens
- نوع فایل : کتاب
- زبان : فارسی
- ناشر : وایلی Wiley
- چاپ و سال / کشور: 2013
توضیحات
چاپ شده در مجله مسئولیت اجتماعی شرکتی و مدیریت محیطی – Corporate Social Responsibility and Environmental Management
رشته های مرتبط مدیریت، مدیریت عملکرد، مدیریت کسب و کار و مدیریت استراتژیک
مقدمه در سال های اخیر، شرکت های دولتی و خصوصی بابت پیامدهای اجتماعی فعالیت های کسب و کار خود مسئول شناخته می شوند، به طوری که از آنها انتظار می رود فراتر از تمرکز خود بر عملکرد مالی و شرایط قانونی رفع نیازهای سهامداران مختلف عمل نمایند. نیاز به توجه ارتقا یافته شرکت به مسئولیت اجتماعی شرکت برگرفته از گروه های مجزا می باشد که شامل مشتریان، کارکنان، جامعه و سازمان های غیردولتی است. این گروه ها، که هیچ کدام از مزایای عمده آنها برگرفته از سود سرمایه گذاری نیست، بر مسائلی متمرکز اند که برای موفقیت شرکت و در کل سلامت جامعه حائز اهمیت اند. به هر حال اخیرا بحران مالی که جهان تجارت را در برگرفته است، این نوع ابتکارات را به لحاظ مزایای تجاری به دست آمده دقیق تر بررسی می کند که با پشتیبانی از نیازهای سهامداران حاصل می شود؛ تصمیم گیری درباره ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت به طور روزافزون بر فراهم سازی سودهای محسوس برای شرکت متمرکز بوده است. در حالی که اکثر شرکت ها نیاز به مسئولیت اجتماعی شرکت را می پذیرند، تغییر عمده در فضای اقتصادی جهانی شرکت ها را واداشته است که از خود بپرسند آیا رویکردهای موجود به مسئولیت اجتماعی شرکت آنها را مقدور می سازد روابط سهامدار خود را ارتقاء دهند و اگر چنین است، آیا این رویکردها به مسئولیت اجتماعی شرکت به لحاظ عملکرد شرکت مزیت بخش اند. مسئله اساسی پیش روی عملکردهای شرکت این است که آیا شرکت ها« با انجام کارهای خوب، عملکرد خوبی دارند»، و اگر چنین است نحوه عملکرد آنها چگونه می باشد. مرور بر رویکردهای موجود شرکت ها نسبت به مسئولیت اجتماعی شرکت نشان می دهد که تلاش های مسئولیت اجتماعی شرکت «از کسب و کار جدا شده و فرصت های مزیت جویی شرکت ها محو شده اند.» وربل و ورتمن خاطر نشان نمودند شرکت ها به طور عمده از سرمایه گذاری های شرکتی در جهت اهداف اجتماعی به عنوان راهبرد کوتاه مدت استفاده می کنند تا شهرت و اعتبار منفی را از بین ببرند و اینکه پشتیبانی آنها از ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت «واکنشی اتفاقی، بازخوردی به چالش های کوتاه مدت بود.» طبق مشاهدات نظرات منتقدین مسئولیت اجتماعی شرکت تایید شد که سرمایه گذاری های شرکت در ابتکارات اجتماعی مسئول اما غیرسودآور ناپایدار است. عدم توانایی در تکمیل ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت با تدابیر اقتصادی ممکن است از نظر بسیاری از شرکت ها «هزینه غیرسودآور» یا به عنوان «مالیات یا جواز انجام کسب و کار» تلقی گردد. محدودیت رویکردهای موجود به مسئولیت اجتماعی شرکت، ه هرماه بحران اقتصادی موجود، بدین معناست که مدیران باید شکل ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت معنادار و متمرکز فراهم سازند که با افزایش اراده خوب شرکت سود را به حداکثر می رساند. پورتر و کرامر در پاسخ به انتقادها و مسائل مربوط به مسئولیت اجتماعی شرکت بر این نظراند که لزومی ندارد اهداف اقتصادی شرکت و اهداف نوآورانه مسئولیت اجتماعی شرکت مجزا باشد. شرکت ها به جای تمرکز بر «تنش بین تجارت و جامعه» باید رابطه بین دو مورد را درک نموده و ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت را بر مبنای فعالتی ها و راهبردهای مختص شرکت قرار دهند. وقتی شرکت ها بدین ترتیب به مسئولیت اجتماعی شرکت روی آورند، آنها «پی می برند که مسئولیت اجتماعی شرکت می تواند امری فراتر از هزینه، محدودیت و اقدام مربوط به خیریه به شمار رود-آن می تواند منبع فرصت، نوآوری و مزیت رقابت آمیز باشد. اتخاذ این رویکرد در مسئولیت اجتماعی شرکت نیز بر طبق نظریه توجیه می گردد. روابط منحصر به فرد در اینجا بین مدیران، هیئت مدیره ها و سهامداران شرکت های برتر وجود دارد و این روابط مبنای نظریه سهامدار-نماینده را تشکیل می دهند. هر چند به طور کلی مدیرن تراز اول و به ویژه مدیر عاملف به طور مستقیم تصمیمات سطح شرکتی را کنترل می کنند، اقدامات آنها نیز تحت تاثیر هیئت مدیران و تمامی سهامداران است. علاوه بر این، نحوه ایجاد روابط سهامدار برگرفته از ارزش های نهفته در فرهنگ شرکت می باشد. همینگوی و مک لیگن این مسئله را با شرح نحوه اثرگذاری رابطه نماینده بر تصمیم شرکت به پیشبرد منابع مسئولیت اجتماعی شرکت خود شرح می دهد به طوری که ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت را با اولویت های احتمالی سهامداران مرتبط سازد. هدف این مقاله بررسی تجربی آن است که آیا ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت تاثیر بیشتری بر عملکرد شرکت دارند اگر شرکت برای ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت خود بر مبنای اولویت های سهامداران ارزش قائل گردد و منابعی به این ابتکارات به شیوه راهبردی اختصاص دهد به جای اینکه مسئولیت اجتماعی شرکت را بر اساس منطق کلی تلقی کند که به اولویت های سهامداران مربوط نمی گردند. این مقاله با استفاده از تحلیل کیندر، لیدنبرگ و دومینی در طی سال های ۲۰۰۵، ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ به بررسی رابطه بین عملکرد شرکت و فعالیت های مسئولیت اجتماعی شرکت می پردازد که هر یک از هفت گروه سهامدار را هدف قرار می دهند. لذا این مقاله بر جنبه مهم اما تاکید نشده تحقیقات مسئولیت اجتماعی شرکت-عملکرد شرکت می پردازد به منظور اینکه به بررسی این مسئله بپردازد که آیا شرکت ها می توانند به نحوی با مسئولیت اجتماعی شرکت برخورد کنند که هم به نفع جامعه بوده و هم سود محسوسی برای شرکت داشته باشد. مرور بر ادبیات و شکل گیری فرضیه ها شیوه های زیادی برای ایجاد ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت وجود دارد که برای سهامداران ارزش قائل اند، اما چون مدیریت سهامدار شامل تاثیر متقابل نزدیک با تعدادی از گروه های پراکنده اما مرتبط می گردد، این فرایند به طور ذاتی پیچیده است. هنگامی که شرکت ها منابع کمتری برای ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت اختصاص می دهند، افراد مسئول اداره کردن شرکت (مدیران تراز اول و هیئت مدیره) باید تعیین کنند که کدام گروه های سهامدار را در نظر بگیرند، به چه ترتیبی باشند و تا چه میزان باشد. زمانی که سهامداران شرکت شناسایی و اولویت بندی شدند، شرکت باید ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت خود را به اولویت های یک یا چند گروه سهامدار مرتبط سازد. طبق نظر چند محقق، هدایت نمودن ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت شرکت به اهداف حامی مدیران تراز اول و هیئت مدیره رقابت بلند مدت شرکت و عملکرد شرکت را را تقویت می کند. پژوهشگران طبق دیدگاه منابع محور به شرکت،روابط مثبت شرکت را با سهامداران خود ارزشمند، کمیاب، بی نظیر و منابع جایگزین ناپذیر دانشه اتد که بر مزیت عملکردی شرکت می افزاید. تصمیم شرکت مبنی بر پایه گذاری منابع خود بر اساس اولویت های سهامدار منجر به مزیت عملکردی برای شرکت می گردد. برای نمونه، روابط سالم با کارکنان –گروه سهامدار- ممکن است توانایی شرکت را در جذب و حفظ کارکنان و افزایش تعهد و تلاش کارکنان ارتقاء دهد که منجر به کارایی بهبود یافته و بهره وری می گردد. به طور مشابه، رابطه خوب با مشتریان، گروه دیگر سهامداران ممکن است منجر به مبنای مشتری پایدار و ارزش افزایش یافته نام تجاری و روابط خوب با جامعه ممک ناست منجر به مشارکت مثبت جامعه در فراهم سازی فراساختار و پشتیبانی از رشد شرکت گردد. محققان قبلی نیز خاطر نشان نموده اند که ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت به برقرار اعتبار مثبت در بین گروه سهامداران مختلف کمک می کند که به عملکرد مالی مثبت مربوط می شود. اعتبار مثبت به طور ویژه تاثیر دراز مدتی برجای می گذارد که خاطر ناتوانی رقبا در تقلید از ان می باشد. ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت که بر اساس مسائل راهبردی در اولویت اند اغلب توسط محققان به عنوان « سرمایه گذاری» توصیف می شوند، نسبت به مواردی که در بخش تحقیق و توسعه یا آموزش به کارکنان هستند چون این ابتکارات منجر به پتانسیل رشد در آینده به شیوه یکسان می گردند. اولویت بندی ممکن است مزایایی برای شرکت در تعیین روندها یا تغییرات داشته باشد که در بازار رخ می دهد و به شرکت اجازه می دهد که مواقع بروز تغییرات بلافاصله وارد عمل شود . سرانجام اینکه این ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت ممکن است به شرکت کمک کند تا به طور فعال مصلحت اندیشی نموده و مهارت ها، فرایندها و سیستم هایی را ارتقاء دهد که آمادگی سازمان را در برابر تغییر، آشفتگی و بحران افزایش می دهد. مدیریت ابتکارات شرکت به لحاظ انجام بهتر کارها و به طرز مختلف با رقبا می تواند بر موفقیت رقابت آمیز به شیوه یکسان نسبت به جوانب دیگر راهبرد رقابت آمیز تاثیر گذارد. تدابیر راهبردی عوامل خارجی بیش از پیش برای عملکرد رقابت آمیز شرکت حائز اهمیت اند. شرکت ها با پیوند ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت با اولویت های احتمالی سهامداران و هدایت منبع مسئولیت اجتماعی شرکت شرکت به اهداف مورد نظر مدیران تراز اول، می توانند اطمینان حاصل نمایند که قابلیت های شرکت به طور ویژه می توانند برای گروه سهامداران ارزش آفرین باشند و به نیازهای این گروه رسیدگی گردد. لذا فرضیخ نخست را چنین مطرح می کنیم: فرضیه ۱: شرکت هایی که فعالیت های مسئولیت اجتماعی شرکت انها بر اساس مسائل راهبردی اولویت بندی می شوند، رابطه مثبت تری بین مسئولیت اجتماعی شرکت وعملکرد شرکت نسبت به شرکت های دیگر تجربه می کنند.
رشته های مرتبط مدیریت، مدیریت عملکرد، مدیریت کسب و کار و مدیریت استراتژیک
مقدمه در سال های اخیر، شرکت های دولتی و خصوصی بابت پیامدهای اجتماعی فعالیت های کسب و کار خود مسئول شناخته می شوند، به طوری که از آنها انتظار می رود فراتر از تمرکز خود بر عملکرد مالی و شرایط قانونی رفع نیازهای سهامداران مختلف عمل نمایند. نیاز به توجه ارتقا یافته شرکت به مسئولیت اجتماعی شرکت برگرفته از گروه های مجزا می باشد که شامل مشتریان، کارکنان، جامعه و سازمان های غیردولتی است. این گروه ها، که هیچ کدام از مزایای عمده آنها برگرفته از سود سرمایه گذاری نیست، بر مسائلی متمرکز اند که برای موفقیت شرکت و در کل سلامت جامعه حائز اهمیت اند. به هر حال اخیرا بحران مالی که جهان تجارت را در برگرفته است، این نوع ابتکارات را به لحاظ مزایای تجاری به دست آمده دقیق تر بررسی می کند که با پشتیبانی از نیازهای سهامداران حاصل می شود؛ تصمیم گیری درباره ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت به طور روزافزون بر فراهم سازی سودهای محسوس برای شرکت متمرکز بوده است. در حالی که اکثر شرکت ها نیاز به مسئولیت اجتماعی شرکت را می پذیرند، تغییر عمده در فضای اقتصادی جهانی شرکت ها را واداشته است که از خود بپرسند آیا رویکردهای موجود به مسئولیت اجتماعی شرکت آنها را مقدور می سازد روابط سهامدار خود را ارتقاء دهند و اگر چنین است، آیا این رویکردها به مسئولیت اجتماعی شرکت به لحاظ عملکرد شرکت مزیت بخش اند. مسئله اساسی پیش روی عملکردهای شرکت این است که آیا شرکت ها« با انجام کارهای خوب، عملکرد خوبی دارند»، و اگر چنین است نحوه عملکرد آنها چگونه می باشد. مرور بر رویکردهای موجود شرکت ها نسبت به مسئولیت اجتماعی شرکت نشان می دهد که تلاش های مسئولیت اجتماعی شرکت «از کسب و کار جدا شده و فرصت های مزیت جویی شرکت ها محو شده اند.» وربل و ورتمن خاطر نشان نمودند شرکت ها به طور عمده از سرمایه گذاری های شرکتی در جهت اهداف اجتماعی به عنوان راهبرد کوتاه مدت استفاده می کنند تا شهرت و اعتبار منفی را از بین ببرند و اینکه پشتیبانی آنها از ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت «واکنشی اتفاقی، بازخوردی به چالش های کوتاه مدت بود.» طبق مشاهدات نظرات منتقدین مسئولیت اجتماعی شرکت تایید شد که سرمایه گذاری های شرکت در ابتکارات اجتماعی مسئول اما غیرسودآور ناپایدار است. عدم توانایی در تکمیل ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت با تدابیر اقتصادی ممکن است از نظر بسیاری از شرکت ها «هزینه غیرسودآور» یا به عنوان «مالیات یا جواز انجام کسب و کار» تلقی گردد. محدودیت رویکردهای موجود به مسئولیت اجتماعی شرکت، ه هرماه بحران اقتصادی موجود، بدین معناست که مدیران باید شکل ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت معنادار و متمرکز فراهم سازند که با افزایش اراده خوب شرکت سود را به حداکثر می رساند. پورتر و کرامر در پاسخ به انتقادها و مسائل مربوط به مسئولیت اجتماعی شرکت بر این نظراند که لزومی ندارد اهداف اقتصادی شرکت و اهداف نوآورانه مسئولیت اجتماعی شرکت مجزا باشد. شرکت ها به جای تمرکز بر «تنش بین تجارت و جامعه» باید رابطه بین دو مورد را درک نموده و ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت را بر مبنای فعالتی ها و راهبردهای مختص شرکت قرار دهند. وقتی شرکت ها بدین ترتیب به مسئولیت اجتماعی شرکت روی آورند، آنها «پی می برند که مسئولیت اجتماعی شرکت می تواند امری فراتر از هزینه، محدودیت و اقدام مربوط به خیریه به شمار رود-آن می تواند منبع فرصت، نوآوری و مزیت رقابت آمیز باشد. اتخاذ این رویکرد در مسئولیت اجتماعی شرکت نیز بر طبق نظریه توجیه می گردد. روابط منحصر به فرد در اینجا بین مدیران، هیئت مدیره ها و سهامداران شرکت های برتر وجود دارد و این روابط مبنای نظریه سهامدار-نماینده را تشکیل می دهند. هر چند به طور کلی مدیرن تراز اول و به ویژه مدیر عاملف به طور مستقیم تصمیمات سطح شرکتی را کنترل می کنند، اقدامات آنها نیز تحت تاثیر هیئت مدیران و تمامی سهامداران است. علاوه بر این، نحوه ایجاد روابط سهامدار برگرفته از ارزش های نهفته در فرهنگ شرکت می باشد. همینگوی و مک لیگن این مسئله را با شرح نحوه اثرگذاری رابطه نماینده بر تصمیم شرکت به پیشبرد منابع مسئولیت اجتماعی شرکت خود شرح می دهد به طوری که ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت را با اولویت های احتمالی سهامداران مرتبط سازد. هدف این مقاله بررسی تجربی آن است که آیا ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت تاثیر بیشتری بر عملکرد شرکت دارند اگر شرکت برای ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت خود بر مبنای اولویت های سهامداران ارزش قائل گردد و منابعی به این ابتکارات به شیوه راهبردی اختصاص دهد به جای اینکه مسئولیت اجتماعی شرکت را بر اساس منطق کلی تلقی کند که به اولویت های سهامداران مربوط نمی گردند. این مقاله با استفاده از تحلیل کیندر، لیدنبرگ و دومینی در طی سال های ۲۰۰۵، ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ به بررسی رابطه بین عملکرد شرکت و فعالیت های مسئولیت اجتماعی شرکت می پردازد که هر یک از هفت گروه سهامدار را هدف قرار می دهند. لذا این مقاله بر جنبه مهم اما تاکید نشده تحقیقات مسئولیت اجتماعی شرکت-عملکرد شرکت می پردازد به منظور اینکه به بررسی این مسئله بپردازد که آیا شرکت ها می توانند به نحوی با مسئولیت اجتماعی شرکت برخورد کنند که هم به نفع جامعه بوده و هم سود محسوسی برای شرکت داشته باشد. مرور بر ادبیات و شکل گیری فرضیه ها شیوه های زیادی برای ایجاد ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت وجود دارد که برای سهامداران ارزش قائل اند، اما چون مدیریت سهامدار شامل تاثیر متقابل نزدیک با تعدادی از گروه های پراکنده اما مرتبط می گردد، این فرایند به طور ذاتی پیچیده است. هنگامی که شرکت ها منابع کمتری برای ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت اختصاص می دهند، افراد مسئول اداره کردن شرکت (مدیران تراز اول و هیئت مدیره) باید تعیین کنند که کدام گروه های سهامدار را در نظر بگیرند، به چه ترتیبی باشند و تا چه میزان باشد. زمانی که سهامداران شرکت شناسایی و اولویت بندی شدند، شرکت باید ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت خود را به اولویت های یک یا چند گروه سهامدار مرتبط سازد. طبق نظر چند محقق، هدایت نمودن ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت شرکت به اهداف حامی مدیران تراز اول و هیئت مدیره رقابت بلند مدت شرکت و عملکرد شرکت را را تقویت می کند. پژوهشگران طبق دیدگاه منابع محور به شرکت،روابط مثبت شرکت را با سهامداران خود ارزشمند، کمیاب، بی نظیر و منابع جایگزین ناپذیر دانشه اتد که بر مزیت عملکردی شرکت می افزاید. تصمیم شرکت مبنی بر پایه گذاری منابع خود بر اساس اولویت های سهامدار منجر به مزیت عملکردی برای شرکت می گردد. برای نمونه، روابط سالم با کارکنان –گروه سهامدار- ممکن است توانایی شرکت را در جذب و حفظ کارکنان و افزایش تعهد و تلاش کارکنان ارتقاء دهد که منجر به کارایی بهبود یافته و بهره وری می گردد. به طور مشابه، رابطه خوب با مشتریان، گروه دیگر سهامداران ممکن است منجر به مبنای مشتری پایدار و ارزش افزایش یافته نام تجاری و روابط خوب با جامعه ممک ناست منجر به مشارکت مثبت جامعه در فراهم سازی فراساختار و پشتیبانی از رشد شرکت گردد. محققان قبلی نیز خاطر نشان نموده اند که ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت به برقرار اعتبار مثبت در بین گروه سهامداران مختلف کمک می کند که به عملکرد مالی مثبت مربوط می شود. اعتبار مثبت به طور ویژه تاثیر دراز مدتی برجای می گذارد که خاطر ناتوانی رقبا در تقلید از ان می باشد. ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت که بر اساس مسائل راهبردی در اولویت اند اغلب توسط محققان به عنوان « سرمایه گذاری» توصیف می شوند، نسبت به مواردی که در بخش تحقیق و توسعه یا آموزش به کارکنان هستند چون این ابتکارات منجر به پتانسیل رشد در آینده به شیوه یکسان می گردند. اولویت بندی ممکن است مزایایی برای شرکت در تعیین روندها یا تغییرات داشته باشد که در بازار رخ می دهد و به شرکت اجازه می دهد که مواقع بروز تغییرات بلافاصله وارد عمل شود . سرانجام اینکه این ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت ممکن است به شرکت کمک کند تا به طور فعال مصلحت اندیشی نموده و مهارت ها، فرایندها و سیستم هایی را ارتقاء دهد که آمادگی سازمان را در برابر تغییر، آشفتگی و بحران افزایش می دهد. مدیریت ابتکارات شرکت به لحاظ انجام بهتر کارها و به طرز مختلف با رقبا می تواند بر موفقیت رقابت آمیز به شیوه یکسان نسبت به جوانب دیگر راهبرد رقابت آمیز تاثیر گذارد. تدابیر راهبردی عوامل خارجی بیش از پیش برای عملکرد رقابت آمیز شرکت حائز اهمیت اند. شرکت ها با پیوند ابتکارات مسئولیت اجتماعی شرکت با اولویت های احتمالی سهامداران و هدایت منبع مسئولیت اجتماعی شرکت شرکت به اهداف مورد نظر مدیران تراز اول، می توانند اطمینان حاصل نمایند که قابلیت های شرکت به طور ویژه می توانند برای گروه سهامداران ارزش آفرین باشند و به نیازهای این گروه رسیدگی گردد. لذا فرضیخ نخست را چنین مطرح می کنیم: فرضیه ۱: شرکت هایی که فعالیت های مسئولیت اجتماعی شرکت انها بر اساس مسائل راهبردی اولویت بندی می شوند، رابطه مثبت تری بین مسئولیت اجتماعی شرکت وعملکرد شرکت نسبت به شرکت های دیگر تجربه می کنند.
Description
Introduction IN RECENT YEARS, COMPANIES IN GENERAL AND PUBLICLY HELD COMPANIES IN PARTICULAR HAVE INCREASINGLY BEEN HELD accountable for the social consequences of their business activities such that they are expected to move beyond their focus on financial performance and legal requirements to satisfy the needs of various non-shareholding stakeholders (Coombs and Gilley, 2005; Collison et al., 2008). The demand for heightened corporate attention to corporate social responsibility (CSR) has come from disparate groups that include customers, employees, community, and non-governmental organizations (NGOs). These groups, none of whose primary benefit from the company is derived from investment returns, tend to focus on issues that are important to both the success of the company and to the well-being of society at large (Choi and Wang, 2009; Doh et al., 2010). However, the financial crisis that has swept through the business world recently has put these types of initiatives under much closer scrutiny in terms of the business benefits received from supporting the demands of non-shareholding stakeholder groups; decision-making concerning CSR initiatives has been increasingly focused on providing tangible returns to the company (Chiu and Sharfman, 2009). While most companies accept the need for CSR, the dramatic change in the global economic climate has led companies to ask themselves whether the prevailing approaches to CSR allow them to enhance their stakeholder relationships and, if so, whether these approaches to CSR are advantageous in terms of corporate performance (CP). The basic issue that confronts the company executives is whether companies ‘do well by doing good’ and, if so, how (Dobers and Springett, 2010). A review of the prevailing approaches companies take to CSR revealed that CSR efforts are ‘so fragmented and so disconnected from business and strategy as to obscure many of the greatest opportunities for companies to benefit the society’ (Porter and Kramer, 2006, p. 4). Werbel and Wortman (2000, p. 125) noted that companies primarily used corporate investments in social causes as a short-term strategy to overcome a negative reputation and that their support for CSR initiatives was a ‘haphazard, reflexive response to short-term challenges’. Observations of this nature lend support to the critics of CSR, who have long argued that company investments in socially responsible but unprofitable initiatives are unsustainable. Failure to supplement CSR initiatives with economic considerations may be why many companies view them as a ‘non-productive cost’ (Murray and Montanari, 1986) or as a ‘tax or license for doing business’ (Peloza, 2006). The limitations of prevailing approaches to CSR, coupled with the present economic crisis, mean that managers must develop highly focused and meaningful forms of CSR initiatives that demonstrably maximize profit by increasing corporate goodwill (Ditlev-Simonson and Midttun, 2011). In response to the criticisms of and concerns about CSR, Porter and Kramer (2006) proposed that the economic objectives of the firm and the objectives of CSR initiatives need not be separate and distinct. Instead of focusing on the ‘tension between business and society’, companies should understand the interdependence between the two and anchor their CSR initiatives in their company-specific strategies and activities. When companies approach CSR in this way, they ‘discover that CSR can be much more than a cost, a constraint, or a charitable deed – it can be a source of opportunity, innovation and competitive advantage’ (Porter and Kramer, 2006, p. 4). Taking such an approach to CSR is also justified by theory. Particularly relevant here are the unique relationships among the top company executives, the board of directors, and the firm’s stakeholders, which relationships form the basis of stakeholder-agency theory (Jensen and Meckling, 1976). Although top executives in general, and the CEO in particular, directly control firm-level decisions, their actions are also monitored and influenced by the board of directors, who represent all stakeholders (Coombs and Gilley, 2005; Lucas, 2010; Mallin and Michelon, 2011). In addition, how stakeholder relationships are built is likely to be derived from the values embedded in a company’s culture (Graves and Waddock, 1994; Hemingway and Maclagan, 2004). Hemingway and Maclagan (2004) addressed this issue by explaining how this agency relationship affects a company’s decision to channel its CSR resources to objectives that link the CSR initiatives to the likely preferences of the shareholders. The objective of this study is to examine empirically whether CSR initiatives have a greater impact on company performance if the company prioritizes its CSR initiatives based on the preferences of the stakeholders and channels resources to these initiatives in a strategic way than if it approaches CSR based on generic rationale that are unrelated to stakeholder preferences. Using data collected by Kinder, Lyndenberg, Domini Analytics, Inc. (KLD) during 2005, 2006, and 2007, this study examines the relationship between CP and CSR activities that target each of seven stakeholder groups. In doing so, this study focuses on an important yet underemphasized aspect of the CSR-CP research in order to address the question of whether companies can approach CSR in a way that both benefits society and provides tangible returns to the company. Literature Review and Hypotheses Development There are many ways to create CSR initiatives that give value to stakeholders, but because stakeholder management involves close interaction with a number of diverse yet interrelated groups, the process is inherently complex (Goll and Rasheed, 2004). When companies have fewer resources to devote to CSR initiatives, those responsible for corporate governance (the top executives and the board of directors) must determine which stakeholder groups to consider, in what order, and to what extent (Ruf et al., 2001; Van Beurden and Gössling, 2008). Once the firm’s stakeholders have been identified and prioritized, the firm must link its CSR initiatives to the preferences of one or more groups of stakeholders. A number of researchers (McWilliams and Siegel, 2001; Sen and Bhattacharya, 2004; Porter and Kramer, 2006; Melo and Garrido-Morgado, 2011) have argued that channeling a firm’s CSR initiatives to the objectives its directors and top executives favor strengthens the firm’s long-term competitiveness and CP. Following the resource-based view of the firm, researchers have regarded a firm’s positive relationships with its stakeholders as valuable, rare, inimitable, and non-substitutable resources that contribute to the company’s performance advantage (Hillman and Keim, 2001; Choi and Wang, 2009; Melo and Garrido-Morgado, 2011). A company’s decision to base how it channels its resources based on stakeholder preferences leads to a performance advantage for the firm (Alniacick et al., 2011). For example, a sound relationship with employees – a stakeholder group – may increase the firm’s ability to attract and retain employees and increase employee commitment and effort, leading to improved efficiency and productivity. Similarly, a good relationship with customers, another stakeholder group, may lead to a more stable and attached customer base and enhance brand value (Brown and Dacin, 1997), and a good relationship with the community may lead to positive community involvement in providing infrastructure and support for the company’s growth (Fombrun et al., 2000; Epstein and Widen, 2011). Previous researchers have also noted that targeted CSR initiatives help to build a positive reputation with various stakeholder groups (McWilliams and Siegel, 2001; Sen and Bhattacharya, 2004; Melo and Garrido-Morgado, 2011; Michelon, 2011), which is associated with positive financial performance. A positive reputation has a particularly enduring effect because of the inability of competitors to imitate it (Alniacick et al., 2011). CSR initiatives that are prioritized based on strategic concerns have often been described by researchers as ‘investments’ comparable to those made in R&D or employee training because such initiatives lead to future growth potential in the same way (Fombrun et al., 2000). Prioritization can also give a company advantages in identifying trends or changes that are taking place in the market, allowing the company to act quickly to establish itself at the forefront of the change (Falck and Heblich, 2007). Finally, such CSR initiatives may help the company build competencies proactively by improving its scanning skills, processes, and systems that increase the organizational preparedness for change, turbulence, and crises (Orlitzky et al., 2003; Welford et al., 2007). Managing the CSR initiatives of the firm in terms of doing things better than and differently from how competitors do them can contribute to competitive success in the same way that other aspects of competitive strategy do (Porter and Kramer, 2006). More than ever before, strategic considerations of externalities are critical to a company’s competitive performance. By linking the CSR initiatives to the likely preferences of the stakeholders and channeling company CSR resources to objectives favored by top management and directors, companies can ensure that their corporate capabilities will be particularly suited to helping create value for the stakeholder groups whose needs they are trying to address (Ruf et al., 2001; Porter and Kramer, 2002). Therefore, it is proposed that: H1: Firms whose CSR activities are prioritized based on strategic concerns see a more positive relationship between CSR and CP than other firms do.