رشد اقتصادی و منابع آلاینده: تعادل بازار و سیاست های بهنیه Economic growth and polluting resources: Market equilibrium and optimal policies
- نوع فایل : کتاب
- زبان : فارسی
- ناشر : الزویر Elsevier
- چاپ و سال / کشور: 2013
توضیحات
رشته های مرتبط: کشاورزی، علوم اقتصادی و محیط زیست، توسعه اقتصادی و برنامه ریزی، اقتصاد منابع طبیعی و محیط زیست، مهندسی بهداشت محیط و آلودگی محیط زیست
۱-مقدمه هدف این مقاله تحلیل سازگاری بین رشد اقتصادی و محیط پاکیزه تر در ساختار و چارچوبی است که در آن تولید نیازمند منابع آلاینده و وجود سیاست محیط زیست است . مدل رشد درون زا با وجود دو نوع تغییر فنی فرض میکند : نوآوری افقی در بخش منابع طبیعی و تجمع و انباشتگی دانش کاهش آلودگی در بخش کالاهای نهایی .سپس ، اثرات و پیامدهای سیاسی را در زمان استفاده دولت از دو ابزار سیاسی یعنی مالیات انتشارات و یارانه مصرف نهایی بررسی میکنیم . پس از آن ، شرایط سیاسی را مورد بررسی قرار می دهیم که تحت آن شرایط ، تعادل غیر متمرکز بهینه می شود. بالاخره ، تمرین ساده عددی را اجرا می کنیم . طرح مدل ما از نظریه گریمود و تورنمان ( ۲۰۰۷( ( که از این پس GT نامیده می شود ) پیروی میکند ، اما مدل ما از جنبه های مختلف مثل کانون توجه اصلی ما از مدل آنها فاصله می گیرد. ابتدا ، رشد در GT باتجمع سرمایه انسانی حفظ و تثبیت می شود و هیچ منابع طبیعی در این پروسه بررسی نمی شوند. پژوهشگران دریافتند که سیاست شدیدتر و تنگ تر محیط زیست رشد را به علت افزایش تمایل افراد به کسب دانش ترویج و تقویت میکند. مسیر متناوبی را جهت هماهنگ سازی اقتصاد و محیط تحلیل می کنیم ، و تابع تولید کالاهای پایانی را جهت استفاده فقط از منابع طبیعی که منجر به تولید انتشارات می شوند ، اتخاذ میکنیم . ثانیاٌ ، فرض میکنیم که نوآوری افقی بخش منابع طبیعی سعی در گنجاندن مطالب جدید در دست نوشته های علمی دارد. دانشمندان در طی زمان پی به روشهای مختلف استفاده از منابع برده اند که قبلاٌ قابل مصرف نبودند. مثلاٌ ، اورانیوم قبل از توسعه و پیشرفت تکنولوژی شکافت هسته ای قابل استفاده نبود. این نوآوری ها مصرف انواع منابع طبیعی را افزایش می دهند. این نوع تفاوت همراستا با نظر بارو و سالا – ای – مارتین ( ۲۰۰۴ ،فصل ۶) ودیگران نشان می دهد که که منابع قدیمی در زمان کشف یا کاربرد پذیری منابع جدید ، منسوخ نمی شوند. بالاخره ، ما از GT با این فرض فاصله می گیریم که تولید کننده های کالاهای نهایی در قسمت اعظمی از تولیدات خود ( به جایی سرمایه انسانی ) جهت تولید دانش سرمایه گذاری میکنند ، شایان ذکر است که مدل ما نوعی ابزار آزمایشگاهی است و دانش مدار نیست. مدل ما ثابت میکند ، که در تعادل نامتمرکز ، اگر اثربخشی و کارآمدی دانش در کاهش انتشارات به قدر کافی بالا باشد ، آنگاه بازده و برون داده بالاتر با انتشارات کمتر در میزان و سطوح حالت ثابت و پایدار آنها و نیز از نظر نرخ رشد آنها سازگار است . بعلاوه، دولت در صورت استفاده همزمان از هر دو ابزار میتواند به بازده بالاتر و انتشارات کمتری دست یابد ، زیرا یارانه حداقل تا حدودی اثرات منفی بازده مالیات را جبران می کند. استخراج بهینگی اقتصادی امکان شرایط اعمال سیاست های عمومی را جهت دستیابی به تعادل بهینه فراهم می سازد. کاربرد تجربی ما نشان می دهد که پروسه جبران بین کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه در موقعیت طراح برنامه ریز اصلی ( بهینه ) سریعتر از تعادل نامتمرکز صورت می گیرد. مقالات رشد اقتصادی که به منابع طبیعی می پردازند معمولاٌ توجه به شرایط رشد در زمان کمیابی منابع دارند ، و بارها ویژگی و ابعاد مهم را نادیده گرفته اند: مصرف منابع منجر به آلودگی می شود. احتراق سوخت های فسیلی و منابع کانی در حقیقت نتیجه آلودگی های انسانزاد هستند ، و سیاست ها در سطح جهت جهت کاهش مسائل محیطی اجرا شده اند. اگر شرکت ها در زمان تولید محصولات خود از منابع آلاینده استفاده کنند ، آنگاه اطلاع از میزان اثر سیاست محیط زیست بر رشد اقتصادی ( و سطوح و میران مصرف ) مهم است. تحقیقات مختلف دیدگاه های متفاوتی نسبت به این مسئله دارند. پژوهشگرانی که به مسئله آلودگی می پردازند غالباٌ منابع آلاینده را منابع ضروری و غیر اصلی تولید می دانند ، به طوری که آنها را جایگزین منابع غیر آلاینده یا نوآوری ها می کنند. به طور اخص ، بریتشگر و اسمولدری ( ۲۰۰۷) جانشینی احتمالی بین منابع آلاینده ( ا نرژی ) و غیر آلاینده ( سرمایه و نیروی کار ) را بررسی میکند . اما توجه این به نقش مداخله سیاست در هماهنگ سازی رشد اقتصادی و محیط نداشته اند. نه تنها برخی از مدلها نقش نوآوری را در رفع کمیابی های منابع بررسی کردند ، اما نوآوری را به صورت عامل برون زا مدل برداری کردند. در مقابل ، نظریه رشد ذاتی و درون زا سهم منابع طبیعی را در رشد نادیده گرفته است . دو نوع تغییر فنی را در این مقاله بررسی می کنیم : تولید کننده های کالاهای پایانی و تکمیلی فعالیت های تحقیقاتی را جهت تولید دانش کاهش انتشاارت انجام می دهند و شرکت های منابع پروسه R&D را جهت افزایش مناب طبیعی قابل مصرف اجرا می کنند. پژوهشگرانی که به نوعی سازگاری و همسازی بین محیط پاکتر و رشد اقتصادی دست یافته اند معمولاٌ به بررسی کمبود منابع می پردازند ، و اشاره میکنند که در صورت کمبود منابع ، نیاز به ذخیره سازی آنها در درزامدت الزاماٌ آلودگی را کاهش خواهد داد. ما به منظور پیشگیری از این مسلئه با بررسی مسیر جدیدی جهت انطباق وسازگاری محیط و اتقصادی ، مسئله کمیابی منابع را نادیده می گیریم . صریحاٌ تصور و فرض میکنیم که اقتصاد جهت تامین تولیدات خود میتواند هر اندازه منابع را که نیاز دارد استخراج کند پژوهشگران دیگر به بررسی رابطه بین رشد اقتصادی و کیفیت محیط پرداختند ، اما مسئله منابع طبیعی را در تحقیقات خود بررسی نکردند. مثلاٌ ، Xapapadeas ( 2005) معتقد بود در صورتی همسازی و سازگاری بین اقتصاد روبه رشد و محیط پاکتر وجود دارد که ثروت اقتصادی به محافظت از محیط زیست یا فعالیت های کاهش آلودگی اختصاص داده شود. گوپتا و بارمان ( ۲۰۰۹) در همین راستا ، مسئله دیدگاه دینامیکی را با استفاده از مدل رشد درون زا بررسی کردند. پژوهشگران زمانی به اثر متقابل بین مخارج عمومی و آلودگی محیطی توجه داشتند که دولت درآمد مالیاتی خود را به کاهش آلودگی و مخارج و هزینه های مولد اختصاص داد. آنها نیز مشخصه سیاست بهینه مالی را در دیدگاه دینامیکی بررسی کردند. این مقاله از بین سایر یافته های جالب توجه ، عدم اختلاف بین جواب بیشنیه سازی رفاه اجتمایع و جواب بیشینه سازی نرخ رشد را در حالت ایستا ثابت کرد. بالاخره، برخی از پژوهشگران این مسئله وسیع تر را ، یعنی نه تنها رابطه بین رشد اقتصادی و آلودگی بلکه نیز رابطه بین تصمیم های اقتصادی و دینامیک ها ی آلودگی را بررسی کردند. سالتاری و تراوگلینی ( ۲۰۱۱) اثرات سیاست محیطی را بر ارزش شرکت وتصمیم های سرمایه گذاری تحلیل کردند. این پژوهشگران عدم اطمینان و قطعیت آلودگی و برگشت ناپذیری سرمایه را مورد بررسی قرار دادند و به دو نوع ابزار سیاسی زیر توجه داشتند : مالیات های ورودی های آلاینده و یارانه های کاهش هزینه های سرمایه لغو مالیاتی . آنها ثابت کردند که افزایش مالیات میتواند ارزش شرکت و نیز سرمایه گذاری در سرمایه لغو مالیاتی را کاهش دهد. اثر یارانه و کمک های مالی بر ارزش شرکت مشخص نیست. مابقی این مقاله به شرح زیر است . بخش ۲ مقاله طرح مدل را ارایه می دهد. بخش ۳ مساقله شرایط تعادل بازار ا در مسیر رشد م تعادل نشان می دهد ، و ویژگی های اصلی آن را توضیح می دهد. بخش ۴ مقاله اثرات و پیامدهای سیاست مالی را خلاصه میکند. بخش ۵ به مسئله بهینگی می پردازد . بخش ۶ تمرین عددی را اجرا میکند. بخش ۷ بخش پایانی مقاله است و به نتیجه گیری می پردازد.
۱-مقدمه هدف این مقاله تحلیل سازگاری بین رشد اقتصادی و محیط پاکیزه تر در ساختار و چارچوبی است که در آن تولید نیازمند منابع آلاینده و وجود سیاست محیط زیست است . مدل رشد درون زا با وجود دو نوع تغییر فنی فرض میکند : نوآوری افقی در بخش منابع طبیعی و تجمع و انباشتگی دانش کاهش آلودگی در بخش کالاهای نهایی .سپس ، اثرات و پیامدهای سیاسی را در زمان استفاده دولت از دو ابزار سیاسی یعنی مالیات انتشارات و یارانه مصرف نهایی بررسی میکنیم . پس از آن ، شرایط سیاسی را مورد بررسی قرار می دهیم که تحت آن شرایط ، تعادل غیر متمرکز بهینه می شود. بالاخره ، تمرین ساده عددی را اجرا می کنیم . طرح مدل ما از نظریه گریمود و تورنمان ( ۲۰۰۷( ( که از این پس GT نامیده می شود ) پیروی میکند ، اما مدل ما از جنبه های مختلف مثل کانون توجه اصلی ما از مدل آنها فاصله می گیرد. ابتدا ، رشد در GT باتجمع سرمایه انسانی حفظ و تثبیت می شود و هیچ منابع طبیعی در این پروسه بررسی نمی شوند. پژوهشگران دریافتند که سیاست شدیدتر و تنگ تر محیط زیست رشد را به علت افزایش تمایل افراد به کسب دانش ترویج و تقویت میکند. مسیر متناوبی را جهت هماهنگ سازی اقتصاد و محیط تحلیل می کنیم ، و تابع تولید کالاهای پایانی را جهت استفاده فقط از منابع طبیعی که منجر به تولید انتشارات می شوند ، اتخاذ میکنیم . ثانیاٌ ، فرض میکنیم که نوآوری افقی بخش منابع طبیعی سعی در گنجاندن مطالب جدید در دست نوشته های علمی دارد. دانشمندان در طی زمان پی به روشهای مختلف استفاده از منابع برده اند که قبلاٌ قابل مصرف نبودند. مثلاٌ ، اورانیوم قبل از توسعه و پیشرفت تکنولوژی شکافت هسته ای قابل استفاده نبود. این نوآوری ها مصرف انواع منابع طبیعی را افزایش می دهند. این نوع تفاوت همراستا با نظر بارو و سالا – ای – مارتین ( ۲۰۰۴ ،فصل ۶) ودیگران نشان می دهد که که منابع قدیمی در زمان کشف یا کاربرد پذیری منابع جدید ، منسوخ نمی شوند. بالاخره ، ما از GT با این فرض فاصله می گیریم که تولید کننده های کالاهای نهایی در قسمت اعظمی از تولیدات خود ( به جایی سرمایه انسانی ) جهت تولید دانش سرمایه گذاری میکنند ، شایان ذکر است که مدل ما نوعی ابزار آزمایشگاهی است و دانش مدار نیست. مدل ما ثابت میکند ، که در تعادل نامتمرکز ، اگر اثربخشی و کارآمدی دانش در کاهش انتشارات به قدر کافی بالا باشد ، آنگاه بازده و برون داده بالاتر با انتشارات کمتر در میزان و سطوح حالت ثابت و پایدار آنها و نیز از نظر نرخ رشد آنها سازگار است . بعلاوه، دولت در صورت استفاده همزمان از هر دو ابزار میتواند به بازده بالاتر و انتشارات کمتری دست یابد ، زیرا یارانه حداقل تا حدودی اثرات منفی بازده مالیات را جبران می کند. استخراج بهینگی اقتصادی امکان شرایط اعمال سیاست های عمومی را جهت دستیابی به تعادل بهینه فراهم می سازد. کاربرد تجربی ما نشان می دهد که پروسه جبران بین کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه در موقعیت طراح برنامه ریز اصلی ( بهینه ) سریعتر از تعادل نامتمرکز صورت می گیرد. مقالات رشد اقتصادی که به منابع طبیعی می پردازند معمولاٌ توجه به شرایط رشد در زمان کمیابی منابع دارند ، و بارها ویژگی و ابعاد مهم را نادیده گرفته اند: مصرف منابع منجر به آلودگی می شود. احتراق سوخت های فسیلی و منابع کانی در حقیقت نتیجه آلودگی های انسانزاد هستند ، و سیاست ها در سطح جهت جهت کاهش مسائل محیطی اجرا شده اند. اگر شرکت ها در زمان تولید محصولات خود از منابع آلاینده استفاده کنند ، آنگاه اطلاع از میزان اثر سیاست محیط زیست بر رشد اقتصادی ( و سطوح و میران مصرف ) مهم است. تحقیقات مختلف دیدگاه های متفاوتی نسبت به این مسئله دارند. پژوهشگرانی که به مسئله آلودگی می پردازند غالباٌ منابع آلاینده را منابع ضروری و غیر اصلی تولید می دانند ، به طوری که آنها را جایگزین منابع غیر آلاینده یا نوآوری ها می کنند. به طور اخص ، بریتشگر و اسمولدری ( ۲۰۰۷) جانشینی احتمالی بین منابع آلاینده ( ا نرژی ) و غیر آلاینده ( سرمایه و نیروی کار ) را بررسی میکند . اما توجه این به نقش مداخله سیاست در هماهنگ سازی رشد اقتصادی و محیط نداشته اند. نه تنها برخی از مدلها نقش نوآوری را در رفع کمیابی های منابع بررسی کردند ، اما نوآوری را به صورت عامل برون زا مدل برداری کردند. در مقابل ، نظریه رشد ذاتی و درون زا سهم منابع طبیعی را در رشد نادیده گرفته است . دو نوع تغییر فنی را در این مقاله بررسی می کنیم : تولید کننده های کالاهای پایانی و تکمیلی فعالیت های تحقیقاتی را جهت تولید دانش کاهش انتشاارت انجام می دهند و شرکت های منابع پروسه R&D را جهت افزایش مناب طبیعی قابل مصرف اجرا می کنند. پژوهشگرانی که به نوعی سازگاری و همسازی بین محیط پاکتر و رشد اقتصادی دست یافته اند معمولاٌ به بررسی کمبود منابع می پردازند ، و اشاره میکنند که در صورت کمبود منابع ، نیاز به ذخیره سازی آنها در درزامدت الزاماٌ آلودگی را کاهش خواهد داد. ما به منظور پیشگیری از این مسلئه با بررسی مسیر جدیدی جهت انطباق وسازگاری محیط و اتقصادی ، مسئله کمیابی منابع را نادیده می گیریم . صریحاٌ تصور و فرض میکنیم که اقتصاد جهت تامین تولیدات خود میتواند هر اندازه منابع را که نیاز دارد استخراج کند پژوهشگران دیگر به بررسی رابطه بین رشد اقتصادی و کیفیت محیط پرداختند ، اما مسئله منابع طبیعی را در تحقیقات خود بررسی نکردند. مثلاٌ ، Xapapadeas ( 2005) معتقد بود در صورتی همسازی و سازگاری بین اقتصاد روبه رشد و محیط پاکتر وجود دارد که ثروت اقتصادی به محافظت از محیط زیست یا فعالیت های کاهش آلودگی اختصاص داده شود. گوپتا و بارمان ( ۲۰۰۹) در همین راستا ، مسئله دیدگاه دینامیکی را با استفاده از مدل رشد درون زا بررسی کردند. پژوهشگران زمانی به اثر متقابل بین مخارج عمومی و آلودگی محیطی توجه داشتند که دولت درآمد مالیاتی خود را به کاهش آلودگی و مخارج و هزینه های مولد اختصاص داد. آنها نیز مشخصه سیاست بهینه مالی را در دیدگاه دینامیکی بررسی کردند. این مقاله از بین سایر یافته های جالب توجه ، عدم اختلاف بین جواب بیشنیه سازی رفاه اجتمایع و جواب بیشینه سازی نرخ رشد را در حالت ایستا ثابت کرد. بالاخره، برخی از پژوهشگران این مسئله وسیع تر را ، یعنی نه تنها رابطه بین رشد اقتصادی و آلودگی بلکه نیز رابطه بین تصمیم های اقتصادی و دینامیک ها ی آلودگی را بررسی کردند. سالتاری و تراوگلینی ( ۲۰۱۱) اثرات سیاست محیطی را بر ارزش شرکت وتصمیم های سرمایه گذاری تحلیل کردند. این پژوهشگران عدم اطمینان و قطعیت آلودگی و برگشت ناپذیری سرمایه را مورد بررسی قرار دادند و به دو نوع ابزار سیاسی زیر توجه داشتند : مالیات های ورودی های آلاینده و یارانه های کاهش هزینه های سرمایه لغو مالیاتی . آنها ثابت کردند که افزایش مالیات میتواند ارزش شرکت و نیز سرمایه گذاری در سرمایه لغو مالیاتی را کاهش دهد. اثر یارانه و کمک های مالی بر ارزش شرکت مشخص نیست. مابقی این مقاله به شرح زیر است . بخش ۲ مقاله طرح مدل را ارایه می دهد. بخش ۳ مساقله شرایط تعادل بازار ا در مسیر رشد م تعادل نشان می دهد ، و ویژگی های اصلی آن را توضیح می دهد. بخش ۴ مقاله اثرات و پیامدهای سیاست مالی را خلاصه میکند. بخش ۵ به مسئله بهینگی می پردازد . بخش ۶ تمرین عددی را اجرا میکند. بخش ۷ بخش پایانی مقاله است و به نتیجه گیری می پردازد.
Description
In this article we aim to analyze the compatibility between economic growth and a cleaner environment in a framework where production requires polluting resources and there is environmental policy. Our endogenous growth model assumes two forms of technical change: horizontal innovation in the natural resource sector and pollution-reducing knowledge accumulation in the final-goods sector. We start by analyzing the decentralized steady-state equilibrium. Then, we explore the policy implications when the government uses two policy tools, a tax on emissions and a subsidy to final consumption. After that, we derive the policy conditions under which the decentralized equilibrium is optimal. Finally, we perform a simple numerical exercise. The set-up of our model follows Grimaud and Tournemaine (2007) (hereafter GT), but we depart from their model in several aspects, including our main focus. Firstly, in GT, growth is sustained by human capital accumulation and no natural resources are considered. The authors found that a tighter environmental policy promotes growth since it enhances the willingness of individuals to acquire education. We analyze an alternative path to harmonize the economy and the environment and, for that, we adapt the final-goods production function to use only natural resources which generate emissions.1 Secondly, we assume horizontal innovation in the natural resources sector in an attempt to include something new in the literature. Throughout time scientists have found ways to use resources that were not usable before. For instance, uranium was not particularly useful before the development of the nuclear fission technology. These innovations increase the variety of usable natural resources. This type of differentiation, in line with Barro and Sala-i-Martin (2004, Ch. 6), among other, implies that when new resource varieties are discovered or made usable old ones do not become obsolete. Finally, we depart from GT by assuming that final-goods producers invest a given amount of their own product (instead of human capital) to generate knowledge, i.e., our model is lab-equipment and not knowledge driven (e.g., Rivera-Batiz and Romer, 1991). Our model shows that, in the decentralized equilibrium, if the ef- ficiency of knowledge to reduce emissions is sufficiently high, higher output is compatible with lower emissions both in their steady-state levels and their growth rates. Additionally, if the government uses the two instruments together it may achieve a higher output and lower emissions since the subsidy may offset, at least partially, the negative output effects of the tax. The derivation of the economic optimum gives the conditions to impose on public policies in order to achieve an optimal equilibrium. Our empirical application shows that the catching-up process between a developed and a developing country is faster in the central planner (optimum) situation than in the decentralized equilibrium. The economic growth literature dealing with natural resources has often focused on the conditions of growth under scarcity, but has at times ignored a key aspect: resource use generates pollution (e.g., Barbier, 1999; Garg and Sweeney, 1978; Grimaud and Rougé, ۲۰۰۳; Scholz and Ziemes, 1999). Fossil fuels combustion and mineral resources are, in fact, responsible for a large share of anthropogenic pollution, and policies have been conducted worldwide in an attempt to reduce environmental problems (e.g., Halicioglu, 2009; Sadorsky, 2009; Soytas and Sari, 2009). If, to produce, firms use polluting resources, it is crucial to know how environmental policy affects economic growth (and consumption levels). The approach to this problem has differed among studies. Authors who include pollution often consider polluting resources as necessary but non-essential to production as they may be substituted by non-polluting resources or innovations (e.g., Bretschger and Smulders, 2007; Gradus and Smulders, 1993; Grimaud and Rougé, ۲۰۰۳). In particular, Bretschger and Smulders (2007) considered the possible substitution between polluting resources (energy) and non-polluting ones (labor and capital) but did not include the role of policy intervention in the harmonization of economic growth and the environment. Some models considered the role of innovation in overcoming resource scarcities, but modeled innovation as exogenous. In contrast, endogenous growth theory often ignored the contribution of natural resources to growth (Barbier, 1999). We consider two forms of technical change: final-goods producers run research activities to generate emission-reducing knowledge and resource firms run R&D to increase the variety of usable natural resources. Authors who have found compatibility between a cleaner environment and economic growth commonly consider resource scarcity (e.g., Grimaud and Rougé, ۲۰۰۵; Schou, 2000, 2002). As Schou (2002) pointed out, if resources are scarce, in the long run the need to save them will necessarily reduce pollution. To avoid this problem we ignore resource scarcity exploring a new trail to match the economy and the environment. Implicitly we are assuming that the economy can extract as much resources as it needs to satisfy production. Other authors study the relationship between economic growth and environmental quality, but do not include natural resources. In this case, we find, for example, Xapapadeas (2005) who found compatibility between a growing economy and a cleaner environment if some economic wealth was devoted to environmental protection or pollution abatement activities. In the same line, Gupta and Barman (2009) analyzed the problem in a dynamic perspective using an endogenous growth model. The authors focused on the interaction between public expenditure and environmental pollution when government allocated its tax revenue between pollution abatement and productive expenditure. They also examined the characteristic of the optimal fiscal policy in a dynamic perspective. Among other interesting findings, the article found no conflict between the social welfare maximizing solution and the growth rate maximizing solution in steady-state. Finally, some authors consider a broader question, not only the relationship between economic growth and pollution, but the relationship between economic decisions and pollution dynamics. In this case, we find Saltari and Travaglini (2011) who analyze the effects of environmental policy on the value of the firm and investment decisions. These authors include pollution uncertainty and investment irreversibility and focus on two types of policy instruments: taxes on polluting inputs and subsidies to reduce the costs of abatement capital. They found that an increase in the tax may decrease the value of the firm and therefore decrease investment in abatement capital. The effect of the subsidy on the firm’s value is undetermined. The remainder of the paper is organized as follows. Section 2 presents the model set-up. Section 3 shows the market equilibrium conditions in the balanced growth path, highlighting its major properties. Section 4 sums up the environmental policy implications. Section 5 characterizes the optimum. Section 6 performs a numerical exercise. Finally, Section 7 concludes the paper.