اختلالات اضطراب کودکی – ویژگی های نگرانی در اختلال اضطراب Characteristics of worry in Generalized Anxiety Disorder
- نوع فایل : کتاب
- زبان : فارسی
- ناشر : (Elsevier)
- چاپ و سال / کشور: 2013
توضیحات
چاپ شده در مجله روانپزشکی تجربی و رفتار درمانی – Journal of Behavior Therapy and Experimental Psychiatry
رشته های مرتبط: پزشکی و روانشناسی، روانپزشکی، روانشناسی بالینی کودک و نوجوان
اختلالات اضطراب کودکی از رایج ترین و فراوان ترین اختلالات روان پزشکی در کودکان محسوب می شوند( استلارد ۲۰۰۹، وازی و ددس ۲۰۰۱، وود و مک لود ۲۰۰۸). مطالعات اجتماعی نشان داده اند که در حال حاضر ۱۵ درصد همه کودکان دارای معیار های تشخیصی برای اختلالات اضطراب کودکی می باشند( برنشتاین و بورکدارت ۱۹۹۱، بروبرگ، المکویست و تجوس ۲۰۰۵). اضطراب کودکی مکرر در خصوص رویداد های متفی بالقوه و قرار گیری در معرض اضطراب کودکی در جمعیت های نرمال متغیر است( راسیکو، برکوک و راسیکو ۲۰۱۰). اضطراب کودکی مزمن، بیش از حد و غیر قابل کنترل در خصوص موضوعات متعدد تعریف اختلال هیجانی ژنرالیزه(فراگیر) (CBT: راهنمای تشخیصی و اماری اختلالات روانی، ویراست چهارم: DSM IV;American Psychological Association, 1994) است که اغلب موجب ناتوانی و ضعف شدید می شود. علاوه بر اضطراب کودکی مفرط و غیر قابل کنترل، تشخیص CBT مستلزم تایید حداقل سه علایم دیگر نظیر مشکلات تمرکز، اختلالات خواب و خستگی) می باشد. با این حال، با توجه به این که اضطراب کودکی مفرط و غیر قابل کنترل از ملزومات اساسی برای تشخیص CBT است، هدف اصلی مطالعه فعلی نیز می باشد. روزیکو و همکاران ۲۰۰۱ گزارش کردند که گرایش به اضطراب کودکی در یک طیف نرمال رخ می دهد. افرادی دارای CBT، ممکن است دارای اضطراب کودکی شدید و یا غیر قابل کنترل باشند. برخی اضطراب کودکی های مفرط بدون CBT با علایم دیگر همراه بوده اند اگرچه تعداد آن ها به اندازه کافی مطابق با معیار های تشخیصی نیست.(روزیکو ۲۰۰۲). این که فرد سطوح بالایی از اضطراب کودکی را نشان می دهد مطابق با معیار های تشخیصی برای CBT باشد بستگی به چندین معیار از جمله حضور علایم شناختی و سوماتیک دارد. وقتی که چندین معیار برای رسیدن به یک تشخیص لازم باشد، تعیین علایم مفید و ضروری در تفکیک گروه های تشخیصی و غیر تشخیصی سخت است. هدف اصلی مطالعه حال حاضر تست فرضیه مربوط به معیار های اضطراب کودکی برای تشخیص CBT با ارزیابی دامنه تشخیص و تفکیک افراد از گروه های غیر بالینی با سطوح بالای اضطراب کودکی یا دیگر اختلال اضطراب کودکی که در آن اضطراب کودکی علایم اصلی تلقی نمی شود نظیر اختلال پانیک بود. عدم موفقیت در یافتن اختلافات پیش بینی شده اهمیت بسیاری از نظر مناسبت بالینی یا تئوری معیار های اصلی دارد. به علاوه، دیگر اختلافات می تواند مدل جامعی از CBT و انجام درمان های کارامد را فرموله کند. موارد ذیل مهم ترین سوالات و مسائل مطرح شده در مطالعه حاضر است. ۱-دامنه موضوعات اضطراب کودکی. اگرچه اضطراب کودکی مداوم در خصوص موضوعات مختلف از ملزومات اصلی تشخیص CBT است، با این حال لزوما به این معنی نیست که تعداد موضوعات اضطراب کودکی در واقع تمییز کننده اضطراب کودکی های بالا مطابق با معیار های تشخیصی برای CBT می باشد و نه این که فرکانس اضطراب کودکی افراد دارای CBT را از افراد با دیگر اختلالات هیجانی و اضطراب کودکی از حیث اضطراب کودکی و دلواپسی در خصوص موضوعات بسیار تعریف نمی شود. از این رو صریحا ما فرضیه ای را تست کردیم که مبنی بر آن دامنه ای از موضوعات متعدد دارای معیار های تشخیصی زیادی برای افراد دارای CBT نسبت به افراد با اضطراب کودکی که مطابق با معیار های دیگر نظیر اختلال پانیک هستند می باشند. ۲-کنترل ادراکی و واقعی: هم چنین، این حقیقت که عدم کنترل ادراکی برای تشخیص CBT لازم است به این معنی نیست که افراد مضطرب غیر CBT در واقع دارای کنترل بیشتری روی اضطراب کودکی نسبت به افراد CBT می باشند. در نتیجه فرضیه دیگر تست شده در این مطالعه این است که افراد دارای CBT کم تر قادر به پیشگیری از افکار پریشان هنگام تمرکز توجه خود به مسائل دیگر می باشند و احتمالا برای کنترل توجه بر اساس پرسش نامه طراحی شده برای ارزیابی توان کنترل توجه در طیف وسیعی از فعالیت های روز مره ناتوان و ضعیف می باشند. ۳-باور ها و نگرش ها در خصوص اضطراب کودکی: باورهای نامناسب در خصوص مزایای مثبت یا عواقب منفی اضطراب کودکی مفرط بخشی از معیار های تشخیصی برای CBT نمی باشند. و این در حالی است که برخی از محققان قبلی( روسیکو و برکونون۲۰۰۴، ولس و کارتر ۲۰۰۱) شواهدی را نشان می دهند که چنین باور ها و نکرش هایی از مشخصه های مهم اختلال بوده و نقش مهمی در تداوم آن ایفا می کنند. با توجه به این مطالعات قبلی، ما ازمایشات بیشتری روی این موضوع با استفاده از پرسش نامه برای تست دامنه نگرش ها د ر خصوص اضطراب کودکی مطابق با معیار های تشخیصی CBT و مصاحبه های بالینی از افراد شاهد انجام دادیم. ۴- دیگر تفاوت های عاطفی: سطوح بالای اضطراب کودکی و افسردگی اغلب با دلواپسی مفرط همراه است و این در حالی است که آیا چنین اختلالات روحیه ای با همه حالات دلواپسی همراه است خود نتیجه و برایند خود دلواپسی است احتمالا در معیار های فعلی برای CBT دیده می شود. احتمالا این تنها علایم عاطفی برای تشخیص CBT و به دنبال آن تفکیک معیار های تشخیصی برای CBT از دیگر دلواپسی های غیر قابل کنترل و مفرط می باشد. ما این احتمال را با مقایسه CBT و اضطراب کودکی های بالا توسط پرسش نامه های استاندارد صفت اضطراب کودکی((State-Trait Anxiety Inventory Trait version; STAI-T;Spielberger, Gorsuch, Lushene, Vagg, & Jacobs, 1983) و افسردگی((Beck Depres-sion Inventory; BDI;Beck & Steer, 1987) بررسی کردیم. ۵- در نهایت، همه معیار های براوردی برای CBT در درمان استفاده نشده و میزان کارایی آن ها در گروه های مختلف و درمان مشخص نمی باشد. در خصوص فاکتور های موثر بر افراد با علایم مشابه جهت درمان و غیره اطلاعات اندکی وجود دارند. با این حال یک احتمال این است که افراد تحت درمان شدت بالایی از علایم عاطفی و اضطراب کودکی را که در بالا گفته شد تجربه می کنند. دیگر فرضیه مورد تست در این جا این است که عدم موفقیت در کنترل ادراکی نسبت به افکار منفی یک فاکتور مهمی است که موجب می شود تا بسیاری از بیماران دنبال درمان باشند. در کار های قبلی ، روسیکو و براواک ۲۰۰۴ به حل برخی از مشکلات و مسائل فوق الذکر پرداختند و شیوه کار آن ها بر اساس تطبیق تک تک زوجی روی شدت دلواپسی و اضطرای ( بر اساس نمره پرسش نامه اضطراب کودکی پن استات PSWQ; Meyer, Miller, Metzger, & Borkovec, 1990) با یک جفت معیار CBT ( با استفاده از پرسش نامه اختلال اضطراب کودکی ژنرالیزه(فراگیر) : CBT-Q-IV;Newman et al., 2002) بود. به جای تکیه بر ناتوانی و ضعف در کنترل اضطراب کودکی، راسیکو و برکوف ۲۰۰۴ از تست رفتاری استفاده کردند که در آن شرکت کنندگان قبل و بعد از اضطراب کودکی تست شدند(cf.Borkovec, Robinson, Pruzinsky, & DePree, 1983) و وقتی در چهار موقعیت سیگنال دهی شدند افکار منفی، مثبت و خنثی را در زمان سیگنال گزارش کردند. افراد با تشخیص CBT (بر اساس پرسش نامه) افکار منفی را نسبت به افکار دیگر گزارش کردند. اگرچه این با کنترل ناقص در CBT هم خوانی دارد ، این اثر بسیار کوتاه مدت بود طوری که کاهش کنترل منعکس کننده باور های منفی در خصوص اضطراب کودکی در گروه CBT است. بخشی از مطالعه حاضر (بخش ۲ بالا را ببینید) به طور مشابه مطابق با این سوال یبود که آیا ویژگی های نگرانی در مراجعه کنندگان با CBT تشخیص داده هم خوانی دارد یا نه؟ یک گروه از داوطلبان علایم خاصی از شدت نگرانی کلی را گزارش کردند. با این حال، برای پیشبرد بررسی اینکه آیا این گروه در درک واقعی توانایی متفاوت کنترل افکار ( یا هر دو ) موفق هستند یا نه؟از اندازه گیری پرسشنامه برای کنترل درک شده استفاده کردیم. فرکانس نمونه افکار در اندازه گیری نگرانی رفتار به منظور افزایش حساسیت نسبت به کنترل واقعی تفاوت فاحشی نشان داد افکار پریشان همچنین از لحاظ ظرفیتی طبقه بندی شده و ارزیابی واقعی در مورد عضویت در گروه با اجزای متعدد گروه های تشخیصی انجام و . نفوذ ها و افکار منفی روان پریشی نیزطبقه بندی واز نظر شدت برای ارزیابی اینکه آیا افراد مبتلا به CBT مجددا افکار منفی را انتقال می دهند ارزیابی شد.. علاوه بر این ، ما بین کسانی که در درمان CBT و نمونه جامعه ( با استفاده از ساختار مصاحبه بالینی DSM -IVوCBT -Q -IV استفاده byRuscio و Borkovec ، ۲۰۰۴) شاهد تمایز بر قرار کردیم. درمان CBT را با گروه های درمان شده برای اختلال پانیک جهت تعیین این که آیا هر گونه اختلاف مشاهده شده را می توان به همه افراد تحت و مستعد درمان به جای افراد خاص CBT تعمیم داد یا نه؟ مورد مقایسه و بررسی قرار گرفت. افراد بیمار دارای اختلال پانیک در خصوص وقوع بالقوه حملات پانیک در آینده نگران بودند و از این رو آن ها ممکن است به طورد مداوم به این مسئله خاص فکر کنند و اضطراب کودکی داشته باشند. با این حال آن ها بعید است که در خصوص طیف وسیعی از موضوعات روان پریش و اضطراب کودکی، مضطرب بوده و یا درباره فرایند خود اضطراب کودکی در مقایسه با افراد CBT مضطرب باشند. از این رو استفاده از این گروه دوم به ما امکان تست این فرض را می دهد که CBT( در مقایسه با اختلال پانیک) با طیف وسیعی از اضطراب کودکی ها ارتباط دارد و نگرانی بیشتر در خصوص اضطراب کودکی وجود داشته ولی این لزوما با فرکانس بالای اضطراب کودکی هم خوانی ندارد. در نهایت، برای کنترل این گروه های متمایز از نظر حالت روحیه می تو ن از معیار های اندازه گیری اضطراب کودکی و افسردگی در زمان تست استفاده کرد.
رشته های مرتبط: پزشکی و روانشناسی، روانپزشکی، روانشناسی بالینی کودک و نوجوان
اختلالات اضطراب کودکی از رایج ترین و فراوان ترین اختلالات روان پزشکی در کودکان محسوب می شوند( استلارد ۲۰۰۹، وازی و ددس ۲۰۰۱، وود و مک لود ۲۰۰۸). مطالعات اجتماعی نشان داده اند که در حال حاضر ۱۵ درصد همه کودکان دارای معیار های تشخیصی برای اختلالات اضطراب کودکی می باشند( برنشتاین و بورکدارت ۱۹۹۱، بروبرگ، المکویست و تجوس ۲۰۰۵). اضطراب کودکی مکرر در خصوص رویداد های متفی بالقوه و قرار گیری در معرض اضطراب کودکی در جمعیت های نرمال متغیر است( راسیکو، برکوک و راسیکو ۲۰۱۰). اضطراب کودکی مزمن، بیش از حد و غیر قابل کنترل در خصوص موضوعات متعدد تعریف اختلال هیجانی ژنرالیزه(فراگیر) (CBT: راهنمای تشخیصی و اماری اختلالات روانی، ویراست چهارم: DSM IV;American Psychological Association, 1994) است که اغلب موجب ناتوانی و ضعف شدید می شود. علاوه بر اضطراب کودکی مفرط و غیر قابل کنترل، تشخیص CBT مستلزم تایید حداقل سه علایم دیگر نظیر مشکلات تمرکز، اختلالات خواب و خستگی) می باشد. با این حال، با توجه به این که اضطراب کودکی مفرط و غیر قابل کنترل از ملزومات اساسی برای تشخیص CBT است، هدف اصلی مطالعه فعلی نیز می باشد. روزیکو و همکاران ۲۰۰۱ گزارش کردند که گرایش به اضطراب کودکی در یک طیف نرمال رخ می دهد. افرادی دارای CBT، ممکن است دارای اضطراب کودکی شدید و یا غیر قابل کنترل باشند. برخی اضطراب کودکی های مفرط بدون CBT با علایم دیگر همراه بوده اند اگرچه تعداد آن ها به اندازه کافی مطابق با معیار های تشخیصی نیست.(روزیکو ۲۰۰۲). این که فرد سطوح بالایی از اضطراب کودکی را نشان می دهد مطابق با معیار های تشخیصی برای CBT باشد بستگی به چندین معیار از جمله حضور علایم شناختی و سوماتیک دارد. وقتی که چندین معیار برای رسیدن به یک تشخیص لازم باشد، تعیین علایم مفید و ضروری در تفکیک گروه های تشخیصی و غیر تشخیصی سخت است. هدف اصلی مطالعه حال حاضر تست فرضیه مربوط به معیار های اضطراب کودکی برای تشخیص CBT با ارزیابی دامنه تشخیص و تفکیک افراد از گروه های غیر بالینی با سطوح بالای اضطراب کودکی یا دیگر اختلال اضطراب کودکی که در آن اضطراب کودکی علایم اصلی تلقی نمی شود نظیر اختلال پانیک بود. عدم موفقیت در یافتن اختلافات پیش بینی شده اهمیت بسیاری از نظر مناسبت بالینی یا تئوری معیار های اصلی دارد. به علاوه، دیگر اختلافات می تواند مدل جامعی از CBT و انجام درمان های کارامد را فرموله کند. موارد ذیل مهم ترین سوالات و مسائل مطرح شده در مطالعه حاضر است. ۱-دامنه موضوعات اضطراب کودکی. اگرچه اضطراب کودکی مداوم در خصوص موضوعات مختلف از ملزومات اصلی تشخیص CBT است، با این حال لزوما به این معنی نیست که تعداد موضوعات اضطراب کودکی در واقع تمییز کننده اضطراب کودکی های بالا مطابق با معیار های تشخیصی برای CBT می باشد و نه این که فرکانس اضطراب کودکی افراد دارای CBT را از افراد با دیگر اختلالات هیجانی و اضطراب کودکی از حیث اضطراب کودکی و دلواپسی در خصوص موضوعات بسیار تعریف نمی شود. از این رو صریحا ما فرضیه ای را تست کردیم که مبنی بر آن دامنه ای از موضوعات متعدد دارای معیار های تشخیصی زیادی برای افراد دارای CBT نسبت به افراد با اضطراب کودکی که مطابق با معیار های دیگر نظیر اختلال پانیک هستند می باشند. ۲-کنترل ادراکی و واقعی: هم چنین، این حقیقت که عدم کنترل ادراکی برای تشخیص CBT لازم است به این معنی نیست که افراد مضطرب غیر CBT در واقع دارای کنترل بیشتری روی اضطراب کودکی نسبت به افراد CBT می باشند. در نتیجه فرضیه دیگر تست شده در این مطالعه این است که افراد دارای CBT کم تر قادر به پیشگیری از افکار پریشان هنگام تمرکز توجه خود به مسائل دیگر می باشند و احتمالا برای کنترل توجه بر اساس پرسش نامه طراحی شده برای ارزیابی توان کنترل توجه در طیف وسیعی از فعالیت های روز مره ناتوان و ضعیف می باشند. ۳-باور ها و نگرش ها در خصوص اضطراب کودکی: باورهای نامناسب در خصوص مزایای مثبت یا عواقب منفی اضطراب کودکی مفرط بخشی از معیار های تشخیصی برای CBT نمی باشند. و این در حالی است که برخی از محققان قبلی( روسیکو و برکونون۲۰۰۴، ولس و کارتر ۲۰۰۱) شواهدی را نشان می دهند که چنین باور ها و نکرش هایی از مشخصه های مهم اختلال بوده و نقش مهمی در تداوم آن ایفا می کنند. با توجه به این مطالعات قبلی، ما ازمایشات بیشتری روی این موضوع با استفاده از پرسش نامه برای تست دامنه نگرش ها د ر خصوص اضطراب کودکی مطابق با معیار های تشخیصی CBT و مصاحبه های بالینی از افراد شاهد انجام دادیم. ۴- دیگر تفاوت های عاطفی: سطوح بالای اضطراب کودکی و افسردگی اغلب با دلواپسی مفرط همراه است و این در حالی است که آیا چنین اختلالات روحیه ای با همه حالات دلواپسی همراه است خود نتیجه و برایند خود دلواپسی است احتمالا در معیار های فعلی برای CBT دیده می شود. احتمالا این تنها علایم عاطفی برای تشخیص CBT و به دنبال آن تفکیک معیار های تشخیصی برای CBT از دیگر دلواپسی های غیر قابل کنترل و مفرط می باشد. ما این احتمال را با مقایسه CBT و اضطراب کودکی های بالا توسط پرسش نامه های استاندارد صفت اضطراب کودکی((State-Trait Anxiety Inventory Trait version; STAI-T;Spielberger, Gorsuch, Lushene, Vagg, & Jacobs, 1983) و افسردگی((Beck Depres-sion Inventory; BDI;Beck & Steer, 1987) بررسی کردیم. ۵- در نهایت، همه معیار های براوردی برای CBT در درمان استفاده نشده و میزان کارایی آن ها در گروه های مختلف و درمان مشخص نمی باشد. در خصوص فاکتور های موثر بر افراد با علایم مشابه جهت درمان و غیره اطلاعات اندکی وجود دارند. با این حال یک احتمال این است که افراد تحت درمان شدت بالایی از علایم عاطفی و اضطراب کودکی را که در بالا گفته شد تجربه می کنند. دیگر فرضیه مورد تست در این جا این است که عدم موفقیت در کنترل ادراکی نسبت به افکار منفی یک فاکتور مهمی است که موجب می شود تا بسیاری از بیماران دنبال درمان باشند. در کار های قبلی ، روسیکو و براواک ۲۰۰۴ به حل برخی از مشکلات و مسائل فوق الذکر پرداختند و شیوه کار آن ها بر اساس تطبیق تک تک زوجی روی شدت دلواپسی و اضطرای ( بر اساس نمره پرسش نامه اضطراب کودکی پن استات PSWQ; Meyer, Miller, Metzger, & Borkovec, 1990) با یک جفت معیار CBT ( با استفاده از پرسش نامه اختلال اضطراب کودکی ژنرالیزه(فراگیر) : CBT-Q-IV;Newman et al., 2002) بود. به جای تکیه بر ناتوانی و ضعف در کنترل اضطراب کودکی، راسیکو و برکوف ۲۰۰۴ از تست رفتاری استفاده کردند که در آن شرکت کنندگان قبل و بعد از اضطراب کودکی تست شدند(cf.Borkovec, Robinson, Pruzinsky, & DePree, 1983) و وقتی در چهار موقعیت سیگنال دهی شدند افکار منفی، مثبت و خنثی را در زمان سیگنال گزارش کردند. افراد با تشخیص CBT (بر اساس پرسش نامه) افکار منفی را نسبت به افکار دیگر گزارش کردند. اگرچه این با کنترل ناقص در CBT هم خوانی دارد ، این اثر بسیار کوتاه مدت بود طوری که کاهش کنترل منعکس کننده باور های منفی در خصوص اضطراب کودکی در گروه CBT است. بخشی از مطالعه حاضر (بخش ۲ بالا را ببینید) به طور مشابه مطابق با این سوال یبود که آیا ویژگی های نگرانی در مراجعه کنندگان با CBT تشخیص داده هم خوانی دارد یا نه؟ یک گروه از داوطلبان علایم خاصی از شدت نگرانی کلی را گزارش کردند. با این حال، برای پیشبرد بررسی اینکه آیا این گروه در درک واقعی توانایی متفاوت کنترل افکار ( یا هر دو ) موفق هستند یا نه؟از اندازه گیری پرسشنامه برای کنترل درک شده استفاده کردیم. فرکانس نمونه افکار در اندازه گیری نگرانی رفتار به منظور افزایش حساسیت نسبت به کنترل واقعی تفاوت فاحشی نشان داد افکار پریشان همچنین از لحاظ ظرفیتی طبقه بندی شده و ارزیابی واقعی در مورد عضویت در گروه با اجزای متعدد گروه های تشخیصی انجام و . نفوذ ها و افکار منفی روان پریشی نیزطبقه بندی واز نظر شدت برای ارزیابی اینکه آیا افراد مبتلا به CBT مجددا افکار منفی را انتقال می دهند ارزیابی شد.. علاوه بر این ، ما بین کسانی که در درمان CBT و نمونه جامعه ( با استفاده از ساختار مصاحبه بالینی DSM -IVوCBT -Q -IV استفاده byRuscio و Borkovec ، ۲۰۰۴) شاهد تمایز بر قرار کردیم. درمان CBT را با گروه های درمان شده برای اختلال پانیک جهت تعیین این که آیا هر گونه اختلاف مشاهده شده را می توان به همه افراد تحت و مستعد درمان به جای افراد خاص CBT تعمیم داد یا نه؟ مورد مقایسه و بررسی قرار گرفت. افراد بیمار دارای اختلال پانیک در خصوص وقوع بالقوه حملات پانیک در آینده نگران بودند و از این رو آن ها ممکن است به طورد مداوم به این مسئله خاص فکر کنند و اضطراب کودکی داشته باشند. با این حال آن ها بعید است که در خصوص طیف وسیعی از موضوعات روان پریش و اضطراب کودکی، مضطرب بوده و یا درباره فرایند خود اضطراب کودکی در مقایسه با افراد CBT مضطرب باشند. از این رو استفاده از این گروه دوم به ما امکان تست این فرض را می دهد که CBT( در مقایسه با اختلال پانیک) با طیف وسیعی از اضطراب کودکی ها ارتباط دارد و نگرانی بیشتر در خصوص اضطراب کودکی وجود داشته ولی این لزوما با فرکانس بالای اضطراب کودکی هم خوانی ندارد. در نهایت، برای کنترل این گروه های متمایز از نظر حالت روحیه می تو ن از معیار های اندازه گیری اضطراب کودکی و افسردگی در زمان تست استفاده کرد.
Description
abstract Background & objectives: Groups of clients and community volunteers with Generalized Anxiety Disorder (GAD) and clients with Panic Disorder were compared to a group with elevated worry but without GAD on a range of measures, to identify individual differences beyond a high propensity to worry. Method: Participants completed standardised questionnaires and a behavioural worry task that assesses frequency and severity of negative thought intrusions. Results: Relative to high worriers, clients with GAD had higher scores on trait anxiety, depression, more negative beliefs about worry, a greater range of worry topics, and more frequent and severe negative thought intrusions. Relative to community volunteers with GAD, clients in treatment reported poorer attentional control. Compared to clients with Panic Disorder, clients with GAD had higher trait anxiety, propensity to worry, negative beliefs and a wider range of worry content. Conclusions: Results confirmed expectations of group differences based on GAD diagnostic criteria, but also revealed other differences in mood, characteristics of worry, and perceived attentional control that may play a role in the decision to seek treatment. Crown Copyright ۲۰۱۳ Published by Elsevier Ltd. All rights reserved. 1. Introduction Worry is characterised by the repeated experience of thoughts about potential negative events, and reported proneness to worry varies continuously across the normal population (Ruscio, Borkovec, & Ruscio, 2001). Chronic, excessive and uncontrollable worry about multiple topics is the main defining feature of Generalized Anxiety Disorder (GAD; Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders 4th Edition: DSM IV; American Psychological Association, 1994), often causing severe incapacity. In addition to excessive and uncontrollable worry, a diagnosis of GAD requires endorsement of at least three other associated symptoms (e.g., concentration problems, sleep difficulties, fatigue). However, given that excessive, uncontrollable worry is the central requirement for a diagnosis of GAD, it was the focus of the current study. Ruscio et al. (2001) reported that worry propensity lies on a normal continuum. Individuals with GAD are characterised by the presence of severe and uncontrollable worry. Some excessive worriers without GAD also report other associated symptoms although (necessarily) not in sufficient number to meet diagnostic criteria (Ruscio, 2002). Whether or not an individual experiencing high levels of worry also meets diagnostic criteria for GAD thus depends on multiple criteria that include the presence of somatic as well as cognitive symptoms. When multiple criteria must all be met to achieve a categorical distinction, it is not clear which among them are essential, or even useful, in distinguishing between diagnosed and non-diagnosed groups. The main aim of the present study was to test hypotheses derived from the worry-related criteria currently used to diagnose GAD, by assessing the extent to which they actually distinguish individuals with this diagnosis from a non-clinical group with similarly high levels of worry, or another anxiety disorder in which worry is not thought to be central, such as Panic Disorder. Failures to find predicted differences would have potentially important implications for the clinical or theoretical usefulness of the assumed central criteria. Furthermore, other differences emerging could inform attempts to formulate a comprehensive model of GAD and the development of more effective treatments. Summarized below are the main issues and questions to be addressed in the present study. (1) Range of worry topics. Although frequent worry about multiple topics is the central requirement for diagnosing GAD, it does not necessarily follow that the number of topics worried about * Corresponding author. King’s College London, Institute of Psychiatry, PO77, 16 De Crespigny Park, London, SE5 8AF, UK. Tel.: þ۴۴(۰) ۲۰۷۸۴۸۰۶۹۷; fax: þ۴۴(۰) ۲۰۷۸۴۸۵۰۰۶٫ E-mail address: colette.hirsch@kcl.ac.uk (C.R. Hirsch). Contents lists available at SciVerse ScienceDirect Journal of Behavior Therapy and Experimental Psychiatry journal homepage: www.elsevier.com/locate/jbtep 0005-7916/$ e see front matter Crown Copyright ۲۰۱۳ Published by Elsevier Ltd. All rights reserved. http://dx.doi.org/10.1016/j.jbtep.2013.03.004 J. Behav. Ther. & Exp. Psychiat. 44 (2013) 388e395 actually distinguishes high worriers meeting diagnostic criteria for GAD from high worriers who do not meet all the required criteria; nor that frequency of worry distinguishes those with GAD from those with other anxiety disorders not defined in terms of the worry about many topics. We therefore explicitly tested the previously unexamined hypothesis that the range of worry topics would be greater in a group meeting diagnostic criteria for GAD than a matched high worry group not meeting these criteria or clients with Panic Disorder. (2) Perceived and actual control. Similarly, the fact that reported lack of perceived control over worry is required for diagnosing GAD does not necessarily mean that non-GAD high worriers actually have any greater control over worry than do those with GAD. Consequently, a further hypothesis tested in the current study was that those with GAD would be less able to prevent worrisome thoughts intruding when attempting to focus their attention elsewhere, and possibly also have a more general inability to control attention, based on a self-report questionnaire designed to assess ability to control attention across a range of everyday activities. (3) Beliefs about worry. Inappropriate beliefs about either the positive benefits or the negative consequences of excessive worry are not part of the diagnostic criteria for GAD, although some previous researchers (e.g., Ruscio & Borkovec, 2004; Wells & Carter, 2001) have found evidence suggesting that such beliefs may be both characteristic of the disorder and possibly play a part in maintaining it. Given these previous suggestions, we included a further examination of this issue using an established questionnaire measure (Meta Cognitions Questionnaire; MCQ; Wells & Carter, 2001) to test the extent to which beliefs about worry distinguish those meeting GAD diagnosis on clinical interview from equally high worriers not so diagnosed. (4) Other emotional differences. High levels of anxiety and depression often accompany excessive worry, although again the question of whether or not such mood disturbances accompany all elevated worry states, perhaps as a consequence of worry itself, or are more likely to occur in those meeting current criteria for GAD as assessed by clinical interview has not previously been examined. It is possible that it is only the emotional symptoms that are presently required for diagnosis of GAD which distinguish those meeting diagnostic criteria for GAD from others with equally intrusive and uncontrollable worries about similarly diverse topics. We assessed this possibility by comparing GAD and matched high worriers using standard questionnaire measures of trait anxiety (State-Trait Anxiety Inventory Trait version; STAI-T; Spielberger, Gorsuch, Lushene, Vagg, & Jacobs, 1983) and depression (Beck Depression Inventory; BDI; Beck & Steer, 1987). (5) Finally, not all those meeting criteria for GAD enter or even seek treatment and it is unclear how those not seeking help differ from similarly diagnosed groups in treatment, or for that matter from high worriers not so diagnosed. Little is known about the factors influencing individuals with similar symptoms to enter treatment or otherwise, but one obvious possibility is that those seeking treatment are experiencing greater severity in the worry-related or emotional symptoms discussed above. Another previously suggested hypothesis to be tested here is that the perceived failure of control over intrusive negative thoughts in worry is the critical factor leading high worriers to seek help (Mathews, 1990). In earlier work, Ruscio and Borkovec (2004) addressed some (but not all) of the issues discussed above, by individually matching pairs on overall worry severity (based on their Penn State Worry Questionnaire scores; PSWQ; Meyer, Miller, Metzger, & Borkovec, 1990), with one of each pair meeting GAD criteria (as assessed using the Generalized Anxiety Disorder-Questionnaire; GAD-Q-IV; Newman et al., 2002), while the other did not. Rather than relying on reported inability to control worry, Ruscio and Borkovec (2004) used a behavioural test in which participants attended to their breathing before and after instructed worry (cf. Borkovec, Robinson, Pruzinsky, & DePree, 1983), and when signalled on four occasions participants reported if they had been distracted by a negative, positive or neutral thought at the time of the signal. Those with a GAD diagnosis (based on questionnaire) were more likely to report a negative thought than were others not so diagnosed, but only on the first occasion immediately followinginstructed worry. Although consistentwith impaired control in GAD the effect was surprisingly short-lived, so that reported lack of control may be more perceived than real and could partly reflect stronger negative beliefs about worry in the GAD group. Part of the present study (see Section 2 above) was similarly directed to the question of whether the characteristics of worry in clients diagnosed with GAD differ from those in a group of volunteers matched on overall reported worry severity. However, to further examine whether these groups differed in perceived or real ability to control thoughts (or both) we included a questionnaire measure of perceived control (Attentional Control Scale: Derryberry & Reed, 2002), and increased the frequency of thought samples in the behavioural worry measure to enhance sensitivity to actual control differences. Thought intrusions were also categorised in terms of valence by an assessor who was not informed about group membership to determine if negative intrusions were objectivelymore common in the diagnosed groups. Negative intrusions were also categorised by an assessor in terms of severity to assess whether people with GAD reported particularly negative thoughts. In addition, we distinguished between those in treatment for GAD and a community sample meeting GAD criteria (using the structured clinical interview for DSMIV in addition to the GAD-Q-IV used by Ruscio & Borkovec, 2004 with their student sample) who were not seeking treatment. We also contrasted those in treatment for GAD with a group being treated for Panic Disorder, to determine whether any differences found applied generally to all those seeking treatment, rather than being specific to GAD. Clients with Panic Disorder are concerned about the potential occurrence of future panic attacks, so they may worry frequently about this specific issue. They are, however, less likely to worry about a wide range of worry topics, or be as concerned about the process of worrying itself, when compared to clients with GAD. Hence, inclusion of this latter group also allowed us to test the assumption that GAD (compared to panic disorder) is associated with a greater range of worries, and greater concern about worrying, but not necessarily with a higher frequency of worrying. Finally, to check whether groups also differed in mood state we also obtained measures of anxiety and depression at the time of testing.