تحلیل رفاه با تغییر قیمت مواد غذایی: تحلیل ناپارامتری ممنوعیت صادرات بر برنج هند Welfare Analysis of Changing Food Prices: A Nonparametric Examination of Export Ban on Rice in India
- نوع فایل : کتاب
- زبان : فارسی
- چاپ و سال / کشور: 2013
توضیحات
رشته های مرتبط علوم اقتصادی و کشاوری، سیاست و توسعه کشاورزی، اقتصاد مالی و اقتصاد تولید و مدیریت واحدهای کشاورزی
۱٫ مقدمه به واسطه بحران جهانی غذا در سال ۲۰۰۸-۲۰۰۷، افزایش قیمت مواد غذایی موجب آشفتگی غیر نظامیان در سراسر جهان شده و همه این موارد، منجر به خلع قدرت سیاسی برخی از کشورها شد. دولت هند، با توجه به سهم این بخش به تولید ناخالص داخلی و همچنین به خاطر اهمیت سیاسی که برای خود دولت هند دارد، همواره از بخش کشاورزی حمایت می کرده است. سیاست های قیمت گذاری کشاورزی نه تنها بر جنبه های اقتصاد به طور متفاوت اثر می گذارد، بلکه در میان بخش های مختلف ضعیف، متغیر است. مطالعه دت و راولیون در هند برای دوره ۱۹۵۸-۱۹۹۴ گزارش می دهد که در بلندمدت، تاثیر قیمت بهره وری محصول غذایی (به دنبال اثر دستمزد) نسبت به تاثیر مستقیم افزایش درآمد مزرعه که غالب در کوتاه مدت می باشد، در کاهش فقر بهتر می باشد. دوگانگی تغییر در قیمت مواد غذایی، منجر به اهداف سیاست های ضد و نقیضی می شود. کاهش قیمت اثرات نامطلوبی بر کشاورزان دارد، اما به طور همزمان، افزایش توانایی فقرا برای مصرف بیشتر، منجر به ارتقا سطح زندگی می شود. اقتصاددانان نئوپوپولیستی مانند لیپتون و گریفین نشان می دهند که قیمتهای پایینتر محصولات اساسی به نفع قشر فقیر روستایی و آنهایی که مصرف کنندگان خالص مواد غذایی هستند، می باشد. در حالی که افزایش قیمت تمایل به ایجاد «تعصب شهری» می شود که در آن، خانوادههای ثروتمند بهتر قادر به فراهم کردن مواد غذایی هستند. در چنین سنارویویی، نئوپوپولیست ها به دنبال مداخله بیشتر دولت در حمایت از کشاورزان هستند. با این حال، اقتصاددانان نئوکلاسیک ادعا می کنند که سیاستهای قیمت گذاری بالاتر تمایل به افزایش تولید دارد که برای روستاییان فقیر مهم می باشد که «هنوز هم فروش محصولات، بخش قابل توجهی از درآمد آن ها را تشکیل می دهد بنابراین، تغییر در قیمتهای بازار، مهم است» و منجر به کاهش فقر روستایی میشود. هر دو مکتب فکری تمایل به نادیده گرفتن تنوع میان فقرا دارد. بنابراین، سیاستگذاران نیاز به درک بهتری از بخش ضعیفی که مورد هدف هستند و کسانی که تحت تاثیر سیاست های قیمت گذاری هستند؛ دارند. بخش کشاورزی هند، بیش از ۵۸ درصد کل نیروی کار را داشته و ۱۵ درصد به نسبت GDP در سال های ۲۰۰۹-۲۰۱۰ کمک کرده است. با توجه به میزان وابستگی اقتصادی و جمعیت هند در بخش کشاورزی، این مهم است که گروه های آسیب پذیر مشخص شده و تعیین شود آنها چگونه تحت تاثیر سیاست های قیمت کشاورزی هستند. هدف از این مقاله، اندازهگیری تاثیر تغییر قیمت مواد غذایی، از طریق انجام آزمون ناپارامتری روی حرکت دولت هند برای ممنوعیت صادرات برنج به واسطه بحران جهانی غذا از سال ۲۰۰۷-۲۰۰۸ می باشد. مقاله زیر از روش غیر پارامتری آنگوس دیتون برای برآورد رگرسیون و تخمین متراکم مخارج خانگی مصرف کننده هند برای سال های ۲۰۰۷-۲۰۰۸ و ۲۰۰۹-۲۰۱۰ استفاده کرده است. در بخش ۲، مروری بر بخش کشاورزی در هند و نوسانات قیمت برنج بین سال های ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۰ انجام می دهد. بخش ۳، یک چارچوب تجربی برای تجزیه و تحلیل ارائه می دهد. هم چنین در این بخش، منابع دادهای و مشکلات مرتبط با بررسی داده ها توضیح داده میشود. نتایج به دست آمده در بخش ۴ تحلیل میشود. بخش ۵، نتیجه گیری است. این مقاله بیان میکند که ممنوعیت صادرات تاثیر مثبت خالصی بر جمعیت هند که ۸۷% آنها مصرف کنندگان خالص برنج می باشند، میگذارد. ما همچنین دریافتیم که فقرا در هند دارای طبیعت ناهمگن هستند. بنابراین سیاست های قیمتگذاری کشاورزی، اثر همگنی بر جمعیت فقیر ندارد. اکثر کشاورزان تولیدکنندهی برنج، فقرایی هستند که از افزایش قیمت برنج بهره مند می شوند، در حالی این مسئله برای کارگران دستمزدی بدتر می شود. ۲٫ مروری بر بخش کشاورزی هند برای اقتصاد کشاورزی مانند هند که در آن سه پنجم نیروی کار برای امرار معاش خود به بخش کشاورزی وابسته هستند، بخش کشاورزی نه تنها برای رشد اقتصادی مهم میباشد بلکه برای حفظ ثبات سیاسی و اجتماعی کشور هم اهمیت دارد. بنابراین، در طول تاریخ، دولت های مختلف هند با رفتارهای حمایتی در قالب یارانه و تسهیلات مالیاتی، با این بخش رفتار کرده اند. در سال ۲۰۰۷-۲۰۰۸ قیمت برنج در سراسر جهان، تقریبا دو برابر شده است. با پیش بینی افزایش جهانی قیمت برنج، دولت هند با اعمال ممنوعیت واردات برنج غیر باسماتی در فوریه ۲۰۰۸ و افزایش تعرفه صادرات برنج در آوریل ۲۰۰۸-۲۰۰۷ واکنش نشان داد. با وجود اینکه قیمت در سطح جهانی بیش از دو برابر شد، در بین سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۰، در هند تنها ۴۰% افزایش یافته است. تاثیر بحران جهانی غذا بین سال های ۲۰۰۷-۲۰۰۸ بر اقتصاد هند با توجه به خودکفایی و زیرسازی و سیاست های دولت هند از زمان استقلال خود و در مقایسه با دیگر کشورهای جهان، کم بوده است. سیاستهای حمایتی بخش کشاورزی هند، توسط طرفداران تجارت آزاد مورد انتقاد قرار گرفت. بر اساس گزارش سازمان غذا و کشاورزی (FAO)، تصمیم هند به ممنوعیت صادرات برنج حتی با وجود مقادیر مازاد آن، بیشتر به یک حرکت سیاسی و نه یک رفتار در نتیجه کمبود واقعی غلات بوده است. مدلهای تجارت سنتی نشان می دهد که تجارت آزاد، رفاه اقتصادی را به حداکثر می رساند. علی رغم اینکه تجارت آزاد ممکن است موجب حداکثر شدن رفاه اجتماعی شود، نمیتواند یک سیاست انتخابی برای یک کشور در حال توسعه باشد. هدف از ممنوعیت صادرات، افزایش عرضه برنج در داخل کشور و افزایش قیمت برنج به منظور محافظت از مصرف کنندگان در برابر تاثیر منفی افزایش قیمت مواد غذایی می باشد. در همان زمان که تولیدکنندگان برنج هند، قیمت پایین تری را نسبت به سایر نقاط جهان دریافت میکردند، ممکن بود یک اثر رفاه منفی بر کشاورزان ایجاد کند. این ممنوعیت در فوریه ۲۰۱۲ تمدید شد.
۱٫ مقدمه به واسطه بحران جهانی غذا در سال ۲۰۰۸-۲۰۰۷، افزایش قیمت مواد غذایی موجب آشفتگی غیر نظامیان در سراسر جهان شده و همه این موارد، منجر به خلع قدرت سیاسی برخی از کشورها شد. دولت هند، با توجه به سهم این بخش به تولید ناخالص داخلی و همچنین به خاطر اهمیت سیاسی که برای خود دولت هند دارد، همواره از بخش کشاورزی حمایت می کرده است. سیاست های قیمت گذاری کشاورزی نه تنها بر جنبه های اقتصاد به طور متفاوت اثر می گذارد، بلکه در میان بخش های مختلف ضعیف، متغیر است. مطالعه دت و راولیون در هند برای دوره ۱۹۵۸-۱۹۹۴ گزارش می دهد که در بلندمدت، تاثیر قیمت بهره وری محصول غذایی (به دنبال اثر دستمزد) نسبت به تاثیر مستقیم افزایش درآمد مزرعه که غالب در کوتاه مدت می باشد، در کاهش فقر بهتر می باشد. دوگانگی تغییر در قیمت مواد غذایی، منجر به اهداف سیاست های ضد و نقیضی می شود. کاهش قیمت اثرات نامطلوبی بر کشاورزان دارد، اما به طور همزمان، افزایش توانایی فقرا برای مصرف بیشتر، منجر به ارتقا سطح زندگی می شود. اقتصاددانان نئوپوپولیستی مانند لیپتون و گریفین نشان می دهند که قیمتهای پایینتر محصولات اساسی به نفع قشر فقیر روستایی و آنهایی که مصرف کنندگان خالص مواد غذایی هستند، می باشد. در حالی که افزایش قیمت تمایل به ایجاد «تعصب شهری» می شود که در آن، خانوادههای ثروتمند بهتر قادر به فراهم کردن مواد غذایی هستند. در چنین سنارویویی، نئوپوپولیست ها به دنبال مداخله بیشتر دولت در حمایت از کشاورزان هستند. با این حال، اقتصاددانان نئوکلاسیک ادعا می کنند که سیاستهای قیمت گذاری بالاتر تمایل به افزایش تولید دارد که برای روستاییان فقیر مهم می باشد که «هنوز هم فروش محصولات، بخش قابل توجهی از درآمد آن ها را تشکیل می دهد بنابراین، تغییر در قیمتهای بازار، مهم است» و منجر به کاهش فقر روستایی میشود. هر دو مکتب فکری تمایل به نادیده گرفتن تنوع میان فقرا دارد. بنابراین، سیاستگذاران نیاز به درک بهتری از بخش ضعیفی که مورد هدف هستند و کسانی که تحت تاثیر سیاست های قیمت گذاری هستند؛ دارند. بخش کشاورزی هند، بیش از ۵۸ درصد کل نیروی کار را داشته و ۱۵ درصد به نسبت GDP در سال های ۲۰۰۹-۲۰۱۰ کمک کرده است. با توجه به میزان وابستگی اقتصادی و جمعیت هند در بخش کشاورزی، این مهم است که گروه های آسیب پذیر مشخص شده و تعیین شود آنها چگونه تحت تاثیر سیاست های قیمت کشاورزی هستند. هدف از این مقاله، اندازهگیری تاثیر تغییر قیمت مواد غذایی، از طریق انجام آزمون ناپارامتری روی حرکت دولت هند برای ممنوعیت صادرات برنج به واسطه بحران جهانی غذا از سال ۲۰۰۷-۲۰۰۸ می باشد. مقاله زیر از روش غیر پارامتری آنگوس دیتون برای برآورد رگرسیون و تخمین متراکم مخارج خانگی مصرف کننده هند برای سال های ۲۰۰۷-۲۰۰۸ و ۲۰۰۹-۲۰۱۰ استفاده کرده است. در بخش ۲، مروری بر بخش کشاورزی در هند و نوسانات قیمت برنج بین سال های ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۰ انجام می دهد. بخش ۳، یک چارچوب تجربی برای تجزیه و تحلیل ارائه می دهد. هم چنین در این بخش، منابع دادهای و مشکلات مرتبط با بررسی داده ها توضیح داده میشود. نتایج به دست آمده در بخش ۴ تحلیل میشود. بخش ۵، نتیجه گیری است. این مقاله بیان میکند که ممنوعیت صادرات تاثیر مثبت خالصی بر جمعیت هند که ۸۷% آنها مصرف کنندگان خالص برنج می باشند، میگذارد. ما همچنین دریافتیم که فقرا در هند دارای طبیعت ناهمگن هستند. بنابراین سیاست های قیمتگذاری کشاورزی، اثر همگنی بر جمعیت فقیر ندارد. اکثر کشاورزان تولیدکنندهی برنج، فقرایی هستند که از افزایش قیمت برنج بهره مند می شوند، در حالی این مسئله برای کارگران دستمزدی بدتر می شود. ۲٫ مروری بر بخش کشاورزی هند برای اقتصاد کشاورزی مانند هند که در آن سه پنجم نیروی کار برای امرار معاش خود به بخش کشاورزی وابسته هستند، بخش کشاورزی نه تنها برای رشد اقتصادی مهم میباشد بلکه برای حفظ ثبات سیاسی و اجتماعی کشور هم اهمیت دارد. بنابراین، در طول تاریخ، دولت های مختلف هند با رفتارهای حمایتی در قالب یارانه و تسهیلات مالیاتی، با این بخش رفتار کرده اند. در سال ۲۰۰۷-۲۰۰۸ قیمت برنج در سراسر جهان، تقریبا دو برابر شده است. با پیش بینی افزایش جهانی قیمت برنج، دولت هند با اعمال ممنوعیت واردات برنج غیر باسماتی در فوریه ۲۰۰۸ و افزایش تعرفه صادرات برنج در آوریل ۲۰۰۸-۲۰۰۷ واکنش نشان داد. با وجود اینکه قیمت در سطح جهانی بیش از دو برابر شد، در بین سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۰، در هند تنها ۴۰% افزایش یافته است. تاثیر بحران جهانی غذا بین سال های ۲۰۰۷-۲۰۰۸ بر اقتصاد هند با توجه به خودکفایی و زیرسازی و سیاست های دولت هند از زمان استقلال خود و در مقایسه با دیگر کشورهای جهان، کم بوده است. سیاستهای حمایتی بخش کشاورزی هند، توسط طرفداران تجارت آزاد مورد انتقاد قرار گرفت. بر اساس گزارش سازمان غذا و کشاورزی (FAO)، تصمیم هند به ممنوعیت صادرات برنج حتی با وجود مقادیر مازاد آن، بیشتر به یک حرکت سیاسی و نه یک رفتار در نتیجه کمبود واقعی غلات بوده است. مدلهای تجارت سنتی نشان می دهد که تجارت آزاد، رفاه اقتصادی را به حداکثر می رساند. علی رغم اینکه تجارت آزاد ممکن است موجب حداکثر شدن رفاه اجتماعی شود، نمیتواند یک سیاست انتخابی برای یک کشور در حال توسعه باشد. هدف از ممنوعیت صادرات، افزایش عرضه برنج در داخل کشور و افزایش قیمت برنج به منظور محافظت از مصرف کنندگان در برابر تاثیر منفی افزایش قیمت مواد غذایی می باشد. در همان زمان که تولیدکنندگان برنج هند، قیمت پایین تری را نسبت به سایر نقاط جهان دریافت میکردند، ممکن بود یک اثر رفاه منفی بر کشاورزان ایجاد کند. این ممنوعیت در فوریه ۲۰۱۲ تمدید شد.
Description
Since the world food crisis of 2007-08, increasing food prices have agitated civilians across the world, leading to dethroning of political powers in some countries. In India, the government has always cushioned the agriculture sector due to the sector’s contribution to the GDP, and also because of its political importance to every Indian government that has been in power. Agricultural pricing policies not only impact different aspects of the economy differently, but also vary in scale amongst different sections of the poor. Datt and Ravallion’s1 study on India for the period 1958–۹۴ reports that in the long-run the price effect of food crop productivity (followed by the wage effect) is better at reducing poverty relative to the direct impact of increase in farm incomes, which dominates this relationship in the short-run. The duality of change in price of food grains leads to conflicting policy objectives. A decline in price can adversely affect farmers, but at the same time increase the ability of the poor to consume more, leading to an improved standard of living. Neo-populist economists such as Lipton2 and Griffin suggest that lower prices of staples benefit the rural poor, as they are net consumers of food. While a rise in price tends to create an “urban bias”, where rich households are better able to provide for them. In such a scenario, the neopopulists call for greater government intervention in support of the farmers. However, neoclassical economists assert that higher pricing policies intended to boost production are important as the rural poor “still rely on selling their produce for a significant part of their income So, changes in market prices matter”۳ to reduce rural poverty. Both the schools of thought tend to ignore the diversity amongst the poor. Thus, policy makers need a better understanding of the section of poor they are targeting than simply relying on the trickledown effects of pricing policy. In India, the agriculture sector employs more than 58% of the total workforce and contributed 15% towards the GDP in 2009-104 . Due to the extent of dependency of the Indian economy and population on the agriculture sector it is important to determine which groups are most vulnerable, and how they are affected by agriculture price policies. The purpose of this paper is to measure the impact of changing food prices, through a nonparametric examination of the Indian government’s move to ban the export of rice in the light of the world food crisis of 2007-08. The paper follows Angus Deaton’s5 non-parametric techniques for regression and density estimation on Indian Consumer Household Expenditure surveys for the years 2007-08 and 2009-10. Section 2 gives an overview of agriculture sector in India and volatility of rice prices between 2007 and 2010. Section 3 describes the empirical framework for the analysis. This section also explains the source of the dataset and the censored data problem faced. The results are analysed in section 4. Section 5 is the conclusion. The paper concludes that the export ban had a net positive impact on the Indian population, 87% of whom are net consumers of rice. We also find that the poor in India are heterogeneous in nature. Thus agriculture-pricing policies do not have a homogenous impact on the poor. Majority of rice producers are poor farmers who benefited from the rise in price of rice, while the wage labourers were worse off.