بررسی ماتریس پدیدارشناختی تمرین های مرتبط با حضور ذهن از دیدگاه عصبی شناختی Investigating the Phenomenological Matrix of Mindfulness- related Practices from a Neurocognitive Perspective
- نوع فایل : کتاب
- زبان : فارسی
توضیحات
رشته های مرتبط: روانشناسی، روانشناسی شناخت و روانشناسی عمومی
حضور ذهن به عنوان قانون کلی مروری بر تحقیقات تحقیقات در باب حضور ذهن دیدگاهها و دستورکارهای تحقیقاتی گستردهای را در بر میگیرند. برخی از محققان تلاش داشتهاند از مکانیزمهای اساسی عمل پرده بردارند در حالی که سایرین به روند دستیابی به مهارتهای جدید و ارزیابی کارآمدی آنها در جمعیتهای بالینی و غیربالینی پرداختهاند این تنوع برای بهبود درک ما اهمیت دارد اما چندین دامنهی تنش را نیز در میان زیررشتهها به وجود میآورد که زمینهی درک اشتباه را فراهم میکند. برخی از این زیررشتهها شامل عصبشناسی شناختی، روانشناسی رشدی، روانشناسی مثبت، روانشناسی بالینی و سلامت، روانکاوی، داروهای بازدارنده، و آموزش میشوند. در علوم انسانی و زمینههای مرتبط، زیررشتههای مرتبط شامل مطالعات دینی، فلسفه (مخصوصا فلسفهی ذهن)، انسانشناسی و جامعهشناسی میشوند. در اینجا از دیدگاه روانشناسی و عصبشناسی شناختی با نقطه توجهاتی از علوم انسانی به آموزش و تمرینهای حضور ذهن نگاهی خواهیم داشت. این دیدگاهها، زمینهی نوظهور علم تاملی را تشکیل میدهند. به سمت رویکرد شباهت خانوادگی قبل از ارائهی چارچوب عصبشناختی و پدیدارشناختی برای بررسی تاثیرات تمرینهای حضور ذهن، ابتدا مروری مهم بر کاربردهای مختلف عبارت حضور ذهن در روانشناسی دانشگاهی خواهیم داشت. اگرچه تلاش برای تولید تعریفی عملیاتی از حضور ذهن منتشر شده و اغلب مورد ارجاع واقع می شود، تعریفی همگانی از حضور ذهن وجود نداشته و تعاریف بیشماری در ادبیات ارائه شدهاند که بیش از اینکه شفافسازی کنند موجبات سردرگمی را فراهم کردهاند. این سردرگمی نه تنها نوآوری نسبی علم تاملی را به عنوان یک زمینهی تجربی تحقیقاتی منعکس میکند، بلکه از مسائل پیچیدهی مرتبط با تخصیص این تمرینات و متون نظری از منابع تاملی، مخصوصا سنن مختلف بودایی ریشه میگیرد. کاربرد منابع بودایی به پیچیدگی و سردرگمی بالقوه میافزاید زیرا سنن بودایی خود با ماهیت حضور ذهن مخالفت داشته و قرنها بر سر آن بحث داشتهاند. در حالی که سردرگمی در باب «حضور ذهن» از گسترهی متونی که از این عبارت استفاده کرده اند ناشی میشود، این گستره خود با تمایل به ارائهی یک تعریف جهانی واحد در تناقض است. یک منبع دیگر از این سردرگمی، که شاید به دلیل ماهیت نوین این زمینه باشد، نیاز به چارچوببندی مداخلات مبتنی بر حضور ذهن به روشهایی است که بسیار با داروها و روانشناسی بالینی همخوانی دارند، به گونهای که این تمرینها از دیدگاه تفکر کنونی علمی مشاهده شده و به روشهایی بیان میشوند که میتوان آنها را با بیماران بالقوه، تامینکنندگان مراقبت سلامت و محققان در میان گذاشت. اگرچه این دیدگاه سختگیرانه برای تحقیقات ابتدایی و بالینی به وضوح اهمیت دارد، خطر ارائهی اشتباه (یا گمراهی کامل) عناصر فعال در تاثیرات انتقالی بالقوه از این تمرینها را دارد که روشهای آنها در شرایطی گستردهتر از داروی بالینی، روانشناسی یا عصبشناسی ظهور پیدا میکند. ما به مسائل ذکرشده با تامین ابزاری اکتشافی میپردازیم که ما را قادر میسازد سبکها و درجات مختلف آموزش حضور ذهن را در یک فضای پدیدارشناختی چندبعدی طرحبندی کنیم که میتوان از آن برای ارائهی فرضیات تحقیقات تجربی استفاده کرد. منظور ما از فضای پدیدارشناختی شناخت ویژگیهای دستهای زمینهی تجربه است چنان که گویا زنده بوده و از زبان اول شخص سخن میگوید. این دیدگاه هر گونه تلاش برای تولید یک تعریف واحد از حضور ذهن را به دور انداخته، و از آنجا که بر اساس پدیدارشناسی تمرین است، با چندین شمای توضیحی و تحلیلی از زیررشتههای همگرا شامل نظریههای تاملی، یا چارچوبهای بالینی (مانند MBSR) یا مدلهای عصبشناختی همخوانی دارد. با توجه به سردرگمی ذکرشده در بالا، اول به کاربردهای رایج (در صورت تضاد) عبارت حضور ذهن میپردازیم. سپس، مدل و ابعاد مختلف آن را ارائه خواهیم داد. مابقی این مقاله به بررسی ویژگیهای قابلردیابی این مدل اکتشافی از دیدگاه روانشناسی و عصبشناسی عاطفی و شناختی پرداخته و شامل مرور منتخبی از مطالعات مکانیکی تمرینهای حضور ذهن میشود.
حضور ذهن به عنوان قانون کلی مروری بر تحقیقات تحقیقات در باب حضور ذهن دیدگاهها و دستورکارهای تحقیقاتی گستردهای را در بر میگیرند. برخی از محققان تلاش داشتهاند از مکانیزمهای اساسی عمل پرده بردارند در حالی که سایرین به روند دستیابی به مهارتهای جدید و ارزیابی کارآمدی آنها در جمعیتهای بالینی و غیربالینی پرداختهاند این تنوع برای بهبود درک ما اهمیت دارد اما چندین دامنهی تنش را نیز در میان زیررشتهها به وجود میآورد که زمینهی درک اشتباه را فراهم میکند. برخی از این زیررشتهها شامل عصبشناسی شناختی، روانشناسی رشدی، روانشناسی مثبت، روانشناسی بالینی و سلامت، روانکاوی، داروهای بازدارنده، و آموزش میشوند. در علوم انسانی و زمینههای مرتبط، زیررشتههای مرتبط شامل مطالعات دینی، فلسفه (مخصوصا فلسفهی ذهن)، انسانشناسی و جامعهشناسی میشوند. در اینجا از دیدگاه روانشناسی و عصبشناسی شناختی با نقطه توجهاتی از علوم انسانی به آموزش و تمرینهای حضور ذهن نگاهی خواهیم داشت. این دیدگاهها، زمینهی نوظهور علم تاملی را تشکیل میدهند. به سمت رویکرد شباهت خانوادگی قبل از ارائهی چارچوب عصبشناختی و پدیدارشناختی برای بررسی تاثیرات تمرینهای حضور ذهن، ابتدا مروری مهم بر کاربردهای مختلف عبارت حضور ذهن در روانشناسی دانشگاهی خواهیم داشت. اگرچه تلاش برای تولید تعریفی عملیاتی از حضور ذهن منتشر شده و اغلب مورد ارجاع واقع می شود، تعریفی همگانی از حضور ذهن وجود نداشته و تعاریف بیشماری در ادبیات ارائه شدهاند که بیش از اینکه شفافسازی کنند موجبات سردرگمی را فراهم کردهاند. این سردرگمی نه تنها نوآوری نسبی علم تاملی را به عنوان یک زمینهی تجربی تحقیقاتی منعکس میکند، بلکه از مسائل پیچیدهی مرتبط با تخصیص این تمرینات و متون نظری از منابع تاملی، مخصوصا سنن مختلف بودایی ریشه میگیرد. کاربرد منابع بودایی به پیچیدگی و سردرگمی بالقوه میافزاید زیرا سنن بودایی خود با ماهیت حضور ذهن مخالفت داشته و قرنها بر سر آن بحث داشتهاند. در حالی که سردرگمی در باب «حضور ذهن» از گسترهی متونی که از این عبارت استفاده کرده اند ناشی میشود، این گستره خود با تمایل به ارائهی یک تعریف جهانی واحد در تناقض است. یک منبع دیگر از این سردرگمی، که شاید به دلیل ماهیت نوین این زمینه باشد، نیاز به چارچوببندی مداخلات مبتنی بر حضور ذهن به روشهایی است که بسیار با داروها و روانشناسی بالینی همخوانی دارند، به گونهای که این تمرینها از دیدگاه تفکر کنونی علمی مشاهده شده و به روشهایی بیان میشوند که میتوان آنها را با بیماران بالقوه، تامینکنندگان مراقبت سلامت و محققان در میان گذاشت. اگرچه این دیدگاه سختگیرانه برای تحقیقات ابتدایی و بالینی به وضوح اهمیت دارد، خطر ارائهی اشتباه (یا گمراهی کامل) عناصر فعال در تاثیرات انتقالی بالقوه از این تمرینها را دارد که روشهای آنها در شرایطی گستردهتر از داروی بالینی، روانشناسی یا عصبشناسی ظهور پیدا میکند. ما به مسائل ذکرشده با تامین ابزاری اکتشافی میپردازیم که ما را قادر میسازد سبکها و درجات مختلف آموزش حضور ذهن را در یک فضای پدیدارشناختی چندبعدی طرحبندی کنیم که میتوان از آن برای ارائهی فرضیات تحقیقات تجربی استفاده کرد. منظور ما از فضای پدیدارشناختی شناخت ویژگیهای دستهای زمینهی تجربه است چنان که گویا زنده بوده و از زبان اول شخص سخن میگوید. این دیدگاه هر گونه تلاش برای تولید یک تعریف واحد از حضور ذهن را به دور انداخته، و از آنجا که بر اساس پدیدارشناسی تمرین است، با چندین شمای توضیحی و تحلیلی از زیررشتههای همگرا شامل نظریههای تاملی، یا چارچوبهای بالینی (مانند MBSR) یا مدلهای عصبشناختی همخوانی دارد. با توجه به سردرگمی ذکرشده در بالا، اول به کاربردهای رایج (در صورت تضاد) عبارت حضور ذهن میپردازیم. سپس، مدل و ابعاد مختلف آن را ارائه خواهیم داد. مابقی این مقاله به بررسی ویژگیهای قابلردیابی این مدل اکتشافی از دیدگاه روانشناسی و عصبشناسی عاطفی و شناختی پرداخته و شامل مرور منتخبی از مطالعات مکانیکی تمرینهای حضور ذهن میشود.
Description
Overview of the Landscape of Research