مسئولیت اجتماعی شرکتی و تئوری سازمانی: دیدگاه های جدید در مدیریت خصوصی Corporate Social Responsibility and institutional theory: new perspectives on private governance
- نوع فایل : کتاب
- زبان : فارسی
- ناشر : Academic Journals
- چاپ و سال / کشور: 2012
توضیحات
رشته های مرتبط: مدیریت، مدیریت کسب و کار، مدیریت بازرگانی، مدیریت عملکرد و مدیریت استراتژیک
۱- مسئولیت اجتماعی شرکتی ونادیده گرفتن سازمان ها با صحبت درباره مشارکت اعضای کارخانه ها درپروژه تحقیقی مسئولیت اجتماعی شرکتی مسئولیت اجتماعی شرکتی در کنفرانس های بزرگ ،جالب است که بدانیم چندتا ازمحققان جوان ازتئوری سازمان به عنوان طرحی برای کارهایشان استفاده کرده اند. به نظر می رسد تئوری سازمانی امروزه جنبش زیادی ایجادکرده است. علی رغم رشد اخیر آن ،کاربرد تئوری سازمانی برای فهم پدیده های مرتبط با مسئولیت اجتماعی شرکتی جدیدا صورت گرفته است. در اواسط سال۲۰۰۰ابزارهای مفهومی به کار رفته و درتحقیقات مسئولیت اجتماعی شرکتی گسترش یافت(آگیلارا۲۰۰۷٫کامپ بل ۲۰۰۷، ماتن ومون۲۰۰۸). ذکر شده که مسئولیت اجتماعی شرکتی در بردارنده یکی ازجوانب جامعه می باشد که باتوجه به آن اشخاص می توانندتصور کنند که تئوری سازمانی برای فهم مسئولیت های اجتماعی شرکتی همانند یک ذره بین می کند. درکل به نظر میرسد که تئوری سازمانی درست مرکز آن چیزی که کل مسئولیت اجتماعی شرکتی در باره آن است قرار داشته باشد. همانند نقل قول ذکر شده در مقدمه کتابچه آکسفورد نسبی سازمان (مورگان۲۰۱۰) : موضوعی که ما به آن علاقمند هستیم را می توانیم معرفی کنیم که چطور اشکال ؛نتایج و پویایی های سازمان اقتصادی (شرکتها،شبکه ها، بازارها)تحت تاثیر قرار گرفته اند وتوسط موسسات اجتماعی دیگر شکل گرفته اند(…) وچه نتایجی بر رشد اقتصادی ، آیین نامه ها،اشتغال و بی عدالتی دارد. موسسات نیز همانند (…)قوانینی رسمی وغیر رسمی ،مقررات،هنجارها وتفاهم هایی که موجب محدود شدن رفتار می شوند محدود شده اند. عادلانه که بگوییم در تاریخچه مسئولیت اجتماعی شرکتی جوانب اجتماعیمسئولیت اجتماعی شرکتی ذکر نشده است . دربیشتر تاریخچه ازعنصراجتماعی به عنوان یک جعبه سیاه ، مجموعه ای ازنیازهای خارجی که تبدیل به یک مورد منطقی ، کنش گرا، سودمند وشخصی برابر مشارکت اجتماعی شرکت شده اند یاد می شود(مارکوییس و والش۲۰۰۳). این مورد توسط یک سری ازموضوعات گسترده درمورد تاریخچهمسئولیت اجتماعی شرکتی ذکر شده است،(د باکر۲۰۰۵،لاکت۲۰۰۶)همانند بیشتر تحلیل های انتقادی صورت گرفته ازمسئولیت اجتماعی شرکتی (باتوجی۲۰۰۷،هانلون۲۰۰۸). همانطور که کامیبل بیان کرد(۲۰۰۷) تاریخچهمسئولیت اجتماعی شرکتی بیشتر توصیفی ویاهنجاری می باشد. در این صورت بخش عمده ای ازتحقیقات تجربی اختصاص دارد به ارتباط بینمسئولیت اجتماعی شرکتی وتاثیرش برعملکردمالی شرکت(ارلیتزکی۲۰۰۳). باگسترش علوم اجتماعی مسئولیت اجتماعی شرکتی قادر به شرح وجود بازار میباشد(وونگل۲۰۰۶).اینها شواهد قدرتمندی برای شرکتها ومدیرانشان می باشند که باید خیلی مسئولانه عمل کنند. تمرکز برشرکت به عنوان هنرپیشه اصلی در عملکرد مصوب اجتماعی در زمینه شخصی ودرروش بررسی وفهم مسئولیت اجتماعی شرکتی خصوصا درمدارس تجارت یک اصل می باشد. اگرچه تعاریف معمولمسئولیت اجتماعی شرکتی شامل وظایف اجباری همچون پذیرش قانون یاایجاد محیطی برای انتظارات اجتماعی می باشد(کارول۱۹۹۹).موضوع تکراری که درمباحث مسئولیت اجتماعی شرکتی وجود دارد همان عملکرد اختیاری شرکتها می باشد. به عنوان مثال وونگل ۲۰۰۶) مسئولیت اجتماعی شرکتی رابه صورت شیوه هایی که ازطریق مشخص سازی اعمالی که شرکتها به طور قانونی نیاز است که انجام دهندوپیشرفت کارخانه می شوندوبرای جامعه سود آور هستند،معرفی کرده است(P02). این دیدگاه نشان دهنده برترین تئوری نمایندگی به عنوان روش برای فهم ماهیت شرکت در بررسی ها شخصی ومدیریتی می باشد(کارانا۲۰۰۷). بطورمشابه این تاکیددارد برفلسفه اختیاری که مجددا دراسناد سیاسی انجمن های شخصی مطرح شده است(کیندرمن۲۰۱۲). قطعا ،حتی ابتکارات سیاسی عمومی نیزچالشی برای این فرض محسوب نمی شود. برای مثال ،کمیسیون اروپایی(P62001)برگ سبز ازمسئولیت های اجتماعی به عنوان یک مفهومی که به وسیله آن شرکتها موضوعات اجتماعی ومحیطی را در فعالیتهای شخصی شان ودرتعاملاتشان با دارندگان سرمایه ادغام می کنند، یاد میکند. در اواخر دهه گذشته بحث های تحقیقی موجود در زمینه مسئولیت اجتماعی شرکتی کمتر صورت گرفت اما این مباحث به فهم بیشتر مسئولیت های اجتماعی کمک کرد.همان طور که یک سری ازبررسی ها نشان دادند نتایج این تحقیق چندان معتبرنیستند(ارلیزکی۲۰۰۸). این مطلب که شرکتها برای افزایش کارایی شرکتشان در طرح هایمسئولیت اجتماعی شرکتی مشارکت دارند می تواند توضیح دهنده این مورد باشد که آیا شرکت ها برنتایج مصوب اجتماعی تاثیر دارندیا ندارند؟ این مرتبط است با دومین ویژگی یعنی جهانی سازی و تاثیرش بر بررسی های شخصی. اگرمسئولیت اجتماعی شرکتی یکی دیگر از روش های افزایش سود است می توان این سوال رامطرح کرد که چراشکل های مسئولیت اجتماعی شرکتی درمناطق وکشورهای جهانی بسیار متفاوت است. علاوه بر این این سوال هم پیش می آید چرامسئولیت اجتماعی شرکتی به عنوان بهترین روش تحقیقی در آمریکای شمالی یا انجلو ساکسون به بخش های دیگر اقتصادی جهانی نیزگسترش یافته است. برای این توضیح این مورد با انجام بحث های کمی در زمینه حداکثر سازی کارایی وسود به نظر میرسد که خریدها از زمانیکه شرکتهای موفق در اروپای غربی به پیشرفت خودشان بدون توجه به (ماتن ومون۲۰۰۸) مسئولیت اجتماعی شرکتی ومفاهیم مرتبط ادامه دادند محدود شده است. سومین ویژگی به دنبال مشخص سازی نقش مشارکت خصوصی درحوزه های عمومی در دو دهه گذشته می باشد. علاقمندی بهمسئولیت اجتماعی شرکتی توسط طرح سوالاتی در رابطه باتاثیر مشارکتها برمردم بومی(بانوجی۲۰۰۰)، شرایط کار در کشورهای درحال توسعه فعالیت های محیطی وسیاسی در دموکراتهای توسعه یافته(کروچ۲۰۰۴)افزایش یافته است. این موضوعات نشان دهنده این است که توانایی و وظایف شرکت ازعمده ترین موضوعات عمومی می باشد. شرکتها برنتایج اشتغال،مصرف،کیفیت محیطی،بی عدالتی اجتماعی و موضوعات دیگراثر می گذارند. تاثیر شرکت ها بر شیوه ها وابزارهای فرهنگی مدرن نیز همان طورکه بحث های صورت گرفته در رابطه با McDonaldizationوStarbuckization(رتیزر۲۰۱۰)وDisneyization درحوزه مصرفی(برایمان۱۹۹۹)همچنین فهم جنسیت نشان می دهد نیزگسترش یافته است.درهرصورت از بحران مالی سال۲۰۰۸ما توان یک درس مهم آموخت:بودجه محدود شرکتهای خصوصی به صورت بودجه متراکم جامعه دوباره جمع آوری شود. تلاش به فهم عملکرد شرکت فقط محدود به بررسی مسئولیت اجتماعی شرکتی نیست. همان طور که بارلی بیان می کند تاریخچه مدیریت به فهم ارتباط بین مشاغل و محیط هایش (اقتصادی،اجتماعی،سیاسی،تکنیکی)کمک می کند ازسال ۱۹۶۰،تئوری های سازمانی بیشتر وقتشان را صرف گسترش تئوری هایی درباره اینکه چطور محیط ها برسازمان ها تاثیر می گذارندوچطورسازمانها بریکدیگر تاثیر می گذارند،می کنند. اکنون وقت آن رسیده که تئوری های سازمان توجه بیشتری به اینکه چطورسازمانها محیط هایشان راتغییر می دهند وحتی ایجاد می کنند خصوصا بخش های سازمانهای بیرونی که توجه کمی به آنها می شود،بکنند. بنابراین چندان شگفت انگیز نیست که افزایش علایق محققان مسئولیت اجتماعی شرکتی به تئوری سازمانی هم زمان با افزایش تاثیر تئوری سازمان برتحقیقات مدیریتی بوده باشدو دربررسی های شخصی بین الملل از تئوری سازمان به منظور فهم روشی که شرکت های چندملیتی وظایف جهانی شدن رامدیریتشان استفاده زیادی می شود(وستی وزاهیر۲۰۰۱،گیپرت۲۰۰۶،جک سون ودیگ۲۰۰۸).
۱- مسئولیت اجتماعی شرکتی ونادیده گرفتن سازمان ها با صحبت درباره مشارکت اعضای کارخانه ها درپروژه تحقیقی مسئولیت اجتماعی شرکتی مسئولیت اجتماعی شرکتی در کنفرانس های بزرگ ،جالب است که بدانیم چندتا ازمحققان جوان ازتئوری سازمان به عنوان طرحی برای کارهایشان استفاده کرده اند. به نظر می رسد تئوری سازمانی امروزه جنبش زیادی ایجادکرده است. علی رغم رشد اخیر آن ،کاربرد تئوری سازمانی برای فهم پدیده های مرتبط با مسئولیت اجتماعی شرکتی جدیدا صورت گرفته است. در اواسط سال۲۰۰۰ابزارهای مفهومی به کار رفته و درتحقیقات مسئولیت اجتماعی شرکتی گسترش یافت(آگیلارا۲۰۰۷٫کامپ بل ۲۰۰۷، ماتن ومون۲۰۰۸). ذکر شده که مسئولیت اجتماعی شرکتی در بردارنده یکی ازجوانب جامعه می باشد که باتوجه به آن اشخاص می توانندتصور کنند که تئوری سازمانی برای فهم مسئولیت های اجتماعی شرکتی همانند یک ذره بین می کند. درکل به نظر میرسد که تئوری سازمانی درست مرکز آن چیزی که کل مسئولیت اجتماعی شرکتی در باره آن است قرار داشته باشد. همانند نقل قول ذکر شده در مقدمه کتابچه آکسفورد نسبی سازمان (مورگان۲۰۱۰) : موضوعی که ما به آن علاقمند هستیم را می توانیم معرفی کنیم که چطور اشکال ؛نتایج و پویایی های سازمان اقتصادی (شرکتها،شبکه ها، بازارها)تحت تاثیر قرار گرفته اند وتوسط موسسات اجتماعی دیگر شکل گرفته اند(…) وچه نتایجی بر رشد اقتصادی ، آیین نامه ها،اشتغال و بی عدالتی دارد. موسسات نیز همانند (…)قوانینی رسمی وغیر رسمی ،مقررات،هنجارها وتفاهم هایی که موجب محدود شدن رفتار می شوند محدود شده اند. عادلانه که بگوییم در تاریخچه مسئولیت اجتماعی شرکتی جوانب اجتماعیمسئولیت اجتماعی شرکتی ذکر نشده است . دربیشتر تاریخچه ازعنصراجتماعی به عنوان یک جعبه سیاه ، مجموعه ای ازنیازهای خارجی که تبدیل به یک مورد منطقی ، کنش گرا، سودمند وشخصی برابر مشارکت اجتماعی شرکت شده اند یاد می شود(مارکوییس و والش۲۰۰۳). این مورد توسط یک سری ازموضوعات گسترده درمورد تاریخچهمسئولیت اجتماعی شرکتی ذکر شده است،(د باکر۲۰۰۵،لاکت۲۰۰۶)همانند بیشتر تحلیل های انتقادی صورت گرفته ازمسئولیت اجتماعی شرکتی (باتوجی۲۰۰۷،هانلون۲۰۰۸). همانطور که کامیبل بیان کرد(۲۰۰۷) تاریخچهمسئولیت اجتماعی شرکتی بیشتر توصیفی ویاهنجاری می باشد. در این صورت بخش عمده ای ازتحقیقات تجربی اختصاص دارد به ارتباط بینمسئولیت اجتماعی شرکتی وتاثیرش برعملکردمالی شرکت(ارلیتزکی۲۰۰۳). باگسترش علوم اجتماعی مسئولیت اجتماعی شرکتی قادر به شرح وجود بازار میباشد(وونگل۲۰۰۶).اینها شواهد قدرتمندی برای شرکتها ومدیرانشان می باشند که باید خیلی مسئولانه عمل کنند. تمرکز برشرکت به عنوان هنرپیشه اصلی در عملکرد مصوب اجتماعی در زمینه شخصی ودرروش بررسی وفهم مسئولیت اجتماعی شرکتی خصوصا درمدارس تجارت یک اصل می باشد. اگرچه تعاریف معمولمسئولیت اجتماعی شرکتی شامل وظایف اجباری همچون پذیرش قانون یاایجاد محیطی برای انتظارات اجتماعی می باشد(کارول۱۹۹۹).موضوع تکراری که درمباحث مسئولیت اجتماعی شرکتی وجود دارد همان عملکرد اختیاری شرکتها می باشد. به عنوان مثال وونگل ۲۰۰۶) مسئولیت اجتماعی شرکتی رابه صورت شیوه هایی که ازطریق مشخص سازی اعمالی که شرکتها به طور قانونی نیاز است که انجام دهندوپیشرفت کارخانه می شوندوبرای جامعه سود آور هستند،معرفی کرده است(P02). این دیدگاه نشان دهنده برترین تئوری نمایندگی به عنوان روش برای فهم ماهیت شرکت در بررسی ها شخصی ومدیریتی می باشد(کارانا۲۰۰۷). بطورمشابه این تاکیددارد برفلسفه اختیاری که مجددا دراسناد سیاسی انجمن های شخصی مطرح شده است(کیندرمن۲۰۱۲). قطعا ،حتی ابتکارات سیاسی عمومی نیزچالشی برای این فرض محسوب نمی شود. برای مثال ،کمیسیون اروپایی(P62001)برگ سبز ازمسئولیت های اجتماعی به عنوان یک مفهومی که به وسیله آن شرکتها موضوعات اجتماعی ومحیطی را در فعالیتهای شخصی شان ودرتعاملاتشان با دارندگان سرمایه ادغام می کنند، یاد میکند. در اواخر دهه گذشته بحث های تحقیقی موجود در زمینه مسئولیت اجتماعی شرکتی کمتر صورت گرفت اما این مباحث به فهم بیشتر مسئولیت های اجتماعی کمک کرد.همان طور که یک سری ازبررسی ها نشان دادند نتایج این تحقیق چندان معتبرنیستند(ارلیزکی۲۰۰۸). این مطلب که شرکتها برای افزایش کارایی شرکتشان در طرح هایمسئولیت اجتماعی شرکتی مشارکت دارند می تواند توضیح دهنده این مورد باشد که آیا شرکت ها برنتایج مصوب اجتماعی تاثیر دارندیا ندارند؟ این مرتبط است با دومین ویژگی یعنی جهانی سازی و تاثیرش بر بررسی های شخصی. اگرمسئولیت اجتماعی شرکتی یکی دیگر از روش های افزایش سود است می توان این سوال رامطرح کرد که چراشکل های مسئولیت اجتماعی شرکتی درمناطق وکشورهای جهانی بسیار متفاوت است. علاوه بر این این سوال هم پیش می آید چرامسئولیت اجتماعی شرکتی به عنوان بهترین روش تحقیقی در آمریکای شمالی یا انجلو ساکسون به بخش های دیگر اقتصادی جهانی نیزگسترش یافته است. برای این توضیح این مورد با انجام بحث های کمی در زمینه حداکثر سازی کارایی وسود به نظر میرسد که خریدها از زمانیکه شرکتهای موفق در اروپای غربی به پیشرفت خودشان بدون توجه به (ماتن ومون۲۰۰۸) مسئولیت اجتماعی شرکتی ومفاهیم مرتبط ادامه دادند محدود شده است. سومین ویژگی به دنبال مشخص سازی نقش مشارکت خصوصی درحوزه های عمومی در دو دهه گذشته می باشد. علاقمندی بهمسئولیت اجتماعی شرکتی توسط طرح سوالاتی در رابطه باتاثیر مشارکتها برمردم بومی(بانوجی۲۰۰۰)، شرایط کار در کشورهای درحال توسعه فعالیت های محیطی وسیاسی در دموکراتهای توسعه یافته(کروچ۲۰۰۴)افزایش یافته است. این موضوعات نشان دهنده این است که توانایی و وظایف شرکت ازعمده ترین موضوعات عمومی می باشد. شرکتها برنتایج اشتغال،مصرف،کیفیت محیطی،بی عدالتی اجتماعی و موضوعات دیگراثر می گذارند. تاثیر شرکت ها بر شیوه ها وابزارهای فرهنگی مدرن نیز همان طورکه بحث های صورت گرفته در رابطه با McDonaldizationوStarbuckization(رتیزر۲۰۱۰)وDisneyization درحوزه مصرفی(برایمان۱۹۹۹)همچنین فهم جنسیت نشان می دهد نیزگسترش یافته است.درهرصورت از بحران مالی سال۲۰۰۸ما توان یک درس مهم آموخت:بودجه محدود شرکتهای خصوصی به صورت بودجه متراکم جامعه دوباره جمع آوری شود. تلاش به فهم عملکرد شرکت فقط محدود به بررسی مسئولیت اجتماعی شرکتی نیست. همان طور که بارلی بیان می کند تاریخچه مدیریت به فهم ارتباط بین مشاغل و محیط هایش (اقتصادی،اجتماعی،سیاسی،تکنیکی)کمک می کند ازسال ۱۹۶۰،تئوری های سازمانی بیشتر وقتشان را صرف گسترش تئوری هایی درباره اینکه چطور محیط ها برسازمان ها تاثیر می گذارندوچطورسازمانها بریکدیگر تاثیر می گذارند،می کنند. اکنون وقت آن رسیده که تئوری های سازمان توجه بیشتری به اینکه چطورسازمانها محیط هایشان راتغییر می دهند وحتی ایجاد می کنند خصوصا بخش های سازمانهای بیرونی که توجه کمی به آنها می شود،بکنند. بنابراین چندان شگفت انگیز نیست که افزایش علایق محققان مسئولیت اجتماعی شرکتی به تئوری سازمانی هم زمان با افزایش تاثیر تئوری سازمان برتحقیقات مدیریتی بوده باشدو دربررسی های شخصی بین الملل از تئوری سازمان به منظور فهم روشی که شرکت های چندملیتی وظایف جهانی شدن رامدیریتشان استفاده زیادی می شود(وستی وزاهیر۲۰۰۱،گیپرت۲۰۰۶،جک سون ودیگ۲۰۰۸).
Description
۱٫ Corporate Social Responsibility research and its strange neglect of institutions Talking to the participants of doctoral workshops on Corporate Social Responsibility (CSR) research at major conferences these days, it is quite striking to discover how many young scholars have discovered institutional theory as a framework for their work. Institutional theory seems all the rage these days. This, however, has not always been the case. Despite its recent growth, the application of institutional theory to understand CSR-related phenomena is a rather recent development. Only in the mid-2000s did a literature emerge which broadened the array of conceptual tools used in CSR research (Aguilera et al., 2007; Campbell, 2007; Matten and Moon, 2008). Given that C‘S’R includes the aspect of ‘society’ already in its very label, one would have thought that institutional theory would have been a core conceptual lens in understanding the ‘social’ responsibilities of business all along. After all, in its very definition, institutional theory appears to be right at the centre of what CSR is all about, as this quote from the introduction to The Oxford Handbook of Comparative Institutional Analysis shows (Morgan et al., 2010, p. 3): The field [in which] we are interested can be defined in how the forms, outcomes, and dynamics of economic organisation (firms, networks, markets) are influenced and shaped by other social institutions […] and with what consequences for economic growth, innovation, employment, and inequality. Institutions are usually defined […] as formal or informal rules, regulations, norms, and understandings that constrain and enable behaviour. It is fair to say that the literature on CSR, most of it published in management or business studies journals, has neglected the societal aspects of CSR by and large. Most of the literature has treated the ‘social’ element as a black box, as a set of external requirements which are translated into a functionalist, instrumental and business case rationale for social engagement by companies (Margolis and Walsh, 2003). This is certainly reflected by some of the meta studies of the CSR literature (De Bakker et al., 2005; Lockett et al., 2006) as well as more critical analysis of CSR as a subfield of management (Banerjee, 2007; Hanlon, 2008). As Campbell (2007) argues, the CSR literature has been mostly either descriptive or normative. In this vein, the bulk of empirical research has investigated the relationship between CSR and its impact on the financial performance of the firm (Orlitzky et al., 2003). The strong fascination with the business case for CSR is a noteworthy phenomenon in itself—to the extent that social science would be able to demonstrate the existence of a market for virtue (Vogel, 4 S. Brammer et al. by guest on December 20, 2014 http://ser.oxfordjournals.org/ Downloaded from 2006), this evidence would also be a powerful normative argument for firms and their managers to behave in more responsible ways. The focus on the firm as the pivotal actor in initiating socially desirable behaviour on the part of business has been institutionalized into the way of conceptualizing and studying CSR, particular within business schools. While common definitions of CSR include mandatory responsibilities, such as legal compliance, or make reference to societal expectations (Carroll, 1999), a recurring theme in the CSR debate is its grounding in the voluntary behaviour of companies. For example, Vogel (2006) describes CSR in terms of ‘practices that improve the workplace and benefit society in ways that go above and beyond what companies are legally required to do’ (p. 2). This view reflects the dominance of agency theory as a way of understanding the nature of the firm in business/management studies (Garriga and Mele´, ۲۰۰۴) and the relegation of business ethics to the sidelines (Khurana, 2007). This same emphasis on voluntarism is something that recurs in policy documents of leading business associations (Kinderman, 2012). Indeed, even major public policy initiatives have not challenged this core assumption. For example, the European Commission (2001, p. 6) Green Paper defines social responsibility as ‘a concept whereby companies integrate social and environmental concerns in their business operations and in their interaction with their stakeholders on a voluntary basis’. Over the last decade, the scholarly debate on CSR has slowly but steadily registered a growing unrest about this rather limited approach to understanding the social responsibilities of business. A first reservation has to do with the rather limited value of a business-centred approach to CSR research. As a number of studies have suggested, the results of this strand of research are, at best, inconclusive (Orlitzky, 2008). The argument that businesses engage in CSR just as one of many other ways of increasing the firm’s performance seems patently unfit to explain why businesses engage or disengage in socially desirable outcomes. This is closely related to a second aspect, namely the advent of globalization and its influence on business studies. If CSR is just another way of increasing profits, it begs the question of why forms of CSR differ so vastly among regions and countries globally. Furthermore, it raises the question of why CSR as a mostly North American or, at best, Anglo-Saxon idea has only rather recently spread to other parts of the global economy. To explain this with a rather limited set of arguments around efficiency and profit maximization appears to have rather limited purchase, since many highly successful companies in Japan and Western Europe continue to thrive without much serious ‘explicit’ (Matten and Moon, 2008) attention to CSR and related concepts. A third aspect, however, has to do with a growing scrutiny of the role of private corporations in the public sphere over the last two decades. Interest in CSR has been sparked by questions around the impact of corporations on indigenous Corporate Social Responsibility and institutional theory 5 by guest on December 20, 2014 http://ser.oxfordjournals.org/ Downloaded from people (Banerjee, 2000), working conditions in developing countries (Radin and Calkins, 2006), the environment (Jermier et al., 2006) and political campaigns in developed democracies (Crouch, 2004). These issues have demonstrated that the private firm is something much more than just a profit-driven economic actor in society. Corporations are not just passive players in a global economy whose social impacts follow a simple profit-maximization rationale with little relevance beyond the confines of the corporate sphere. The corporation has always been a political creation—the state granted the corporation the benefit of limited liability in order to facilitate the accumulation of capital. Early corporations received limited liability initially to pursue the public interest but slowly spread throughout the economy (Roy, 1997). This extension of limited liability created a fundamental issue of corporate governance. But it is not simply a matter of how managers are to be made accountable to the more diffuse group of shareholders as agency theory tells us, but a more fundamental issue of what responsibilities society places on the corporation itself in exchange for the legal privilege of limited liability. Corporate power and responsibility are matters of public concern (for an excellent conceptual overview, see Parkinson, 1993). Corporations have a decisive impact on outcomes of employment, consumption, environmental quality, social inequality and a host of other issues. The influence of corporations penetrates into the very fabric of modern cultural understandings and practices, as documented by the debates surrounding ‘McDonaldization’, ‘Starbuckization’ (Ritzer, 2010) and ‘Disneyization’ in the sphere of consumption (Bryman, 1999) as well as surrounding understandings of gender (Orenstein, 2011). Indeed, the post-2008 era of financial crisis has taught an important lesson: the limited liability of the privately owned corporation has re-emerged as the collective liability of society. The attempt to broaden the lens on understanding business behaviour is, however, not confined to the study of CSR. As Barley (2007, p. 214) argues, the management literature in general has yet to take such a broader understanding of the relationship between business and its (economic, social, political, technical, etc.) environments seriously: Since the 1960s, organizational theorists have spent most of their time developing theories of how environments affect organizations and, more recently, how organizations affect each other. It is time for organizational theorists to pay much closer attention to how organizations alter and even create their environments, especially institutional sectors that lie outside the economy and that get little attention. It is therefore not surprising that a growing interest in institutional theory among CSR scholars has coincided with a growing influence of institutional theory on management research in general. Most notably, international business studies 6 S. Brammer et al. by guest on December 20, 2014 http://ser.oxfordjournals.org/ Downloaded from have seen a steep rise in adapting institutional theory to understanding the way multinational corporations (MNCs) manage their operations globally (Westney and Zaheer, 2001; Geppert et al., 2006; Jackson and Deeg, 2008). This growing interest in institutional theory in this subfield of management studies is by no means coincidental. Rather, it echoes some of important benefits this theoretical lens may bring to the study of CSR.