توضیحات
« ”خالد“، در حالیکه دست دختر کوچکش ”هانیه“ را در دست راست، و پسرش ”حمزه“ را در دست چپ گرفته بود، دوان دوان و سراسیمه از داخل خرابیهائی که خمپارههای اسرائیلی، همانها که امضاء فرزندان نامشروع زر و زور و تزویر را برای هدیه به ”فرزندان مقاومت“ بر روی خود به یادگار آورده بودند، عبور کرد. پاهای دختر ۵ ساله و پسر ۶ ساله تاب دویدن پا به پای پدر را نداشتند و پیش میآمد که خالد میدوید و آن دو بر روی تکههای تیز آجر و شیشه و آهن کشیده میشدند. هر دو از ترس به گریه افتاده بودند و ”خالد“ بیش از آنچه از زخمهای آن دو اندوه در دل حس کند، از اشکهای شفاف و غلتان آنها بیتاب میشد..» تگ جستجو: امیرمهدی زربو