توضیحات
بازنویسی : یاشار آذری نگرش عقلی سازی و رهایی حمید حمید در کتاب " نقد مکتب فرانکفورت " مینویسد: زمانی به این مکتب و جنبه ای از ارای اخرین نماینده بزرگ ان یعنی یورگن هابرماس می پردازم که این نحله به مثابه یک تشکل سازمند فکری پس از گذراندن چهار مرحله حیاتی متفاوت " نه در حال احتضار" بلکه " مرده " است . " باتامور " به درستی و با صراحت روشن بینانه ای بر این واقعیت انگشت می گزارد و تصریح میکند: "مکتب فرانکفورت به شکل اصلی خود و به مثابه یک مکتب مارکسیستی یا جامعه شناسی مرده است. طی دو دهه گذشته تحول تفکر مارکسیستی در علوم اجتماعی به نحو درخشانی در انسان شناسی اقتصاد و جامعه شناسی مسیری را پیمود که ان را با نگرش ساخت و مناقشه طبقاتی قدرت سیاسی و نقش دولت نزدیک و نزدیک تر ساخت" هابرماس در چهارچوب سنت نظریه انتقادی نظریهای مختص به خود را مطرح کرده است. گرچه نظریه هایرماس کلاً در چهارچوب نظریه انتقادی و از آن هم بیشتر در سنتهای مارکسیستی باقی میماند، اما چندین عنصر کاملاً متمایزازاین چهارچوبها را نیز در برمیدارد. وانگهی، نظریه هابرماس همچنان در حال تحول است و در کار اخیرش در جهتهای جالب و تازهای افتاده است که تمایز آنرا از نظریه انتقادی و ماکسیستی باز هم بیشتر ساخته است. هابرماس آخرین بازمانده مکتب فرانکفورت است اما در مواردی با آنها همرأی نیست. هابرماس اشکال نمادین تعامل اجتماعی را به نظریه انتقادی فرانکفورت افزوده است و به هیچ وجه بدبینی فرانکفورتیها را نسبت به خرد ابزاری ندارد. او به خرد رهاییبخش و بهترشدن زندگی مردم معتقد است. حق تکثیر: نشر کارگری سوسیالیستی